فاصله




از من خبری نیست تو را

ای سفر کرده ی من ... چه کسی برد تو را


که بسازد با دلت ساز و نوا ؟؟؟

بنوازد شور آفاق را .....


که بگویید دل او تنها نیست

آخر او به چشم تو چیست ؟؟؟


من اگر می گویم تنهایم ...

هوس بوسه ز دریا دارم ...


تو که مردابی مرا گوش بده

ساقی من شو مرا نوش بده


مست خواهم شد از این باورها

که تو خواهی آمد گم شوند خاطره ها


آه اکنون خبری نیست تو را

هدفی نیست فقط فاصله ایست جاده را

پناه می برم...

پناه می برم...

تمام دنیا در آغوشت خلاصه شده است!
کودکانه
پناه می برم...
به خلاصه ی دنیا!...

من در آرزوی یکی ام که" نبود "!

من در آرزوی یکی ام که" نبود "!

داغونی ام از آنجا شروع شد که فهمیدم .....

از میان این همه"بود"

من در آرزوی یکی ام که" نبود "!

دل تنگم


چه زود دلم برایت تنگ میشود
با اینکه هر روز از خاطرم عبور میکنی, اما
باز هم انگار هفته هاست تو را ندیده ام
تورا نبوئیده ام
و تورا لمس نکرده ام...
راستی...
این روزها
چه زود دلم برایت تنگ میشود

خلوتــی

خلوتــی میخواهم....

آرامشــی میخواهم
خلوتــی میخواهم
تــو باشی و من
در کنار هم
تو سُکوت کنــی و مَــن گوش کنم
ومن ارام بگویم ترا دوست دارم وتو گوش کنی
وارام بگوئی ..منهم
و شرمِ زیبائی را بر گونه ی تو ببینم...


دست ها

دنیای دست ها از هر دنیایی بی وفاتر است...

دنیای دست ها از هر دنیایی بی وفاتر است...

امروز دست هایت را
میگیرند...

قصه
عادت که شدی...

همان دست ها را برایت
تکان میدهند...



اجاره نشینی


اجاره نشيني هم بد درديست....

 بي انکه بخواهي بساطت را جمع ميکنند...

.پرت ميکنند وسط کوچه...


بيرونت ميکنند بدون آنکه چيزي را در نظر بگيرند...


چند ماهي را اجاره نشين بودم....


اجاره نشين قلبت....


چه آسان بيرونم کردي....


ما قرار داد داشتيم.... پايش را هم من..هم تو امضا کرده بوديم....


من هم که مستاجر بدي نبودم...


تمام احساسم را به پايت گذاشتم....


تمام بدخلقي هايت را ناديده گرفتم....


اي کاش ميگفتي که قبل از من سند قلبت به نام خودت نبود....


اي کاش ميگفتي مالک ۶ دانگ خانه شخص ديگري بود...


ديگر حوصله اجاره نشيني ندارم...


حتي نميخواهم قلبي را به نام خود کنم....


همين گوشه کنار ها چادر ميزنيم...
بهتر است

 

عشق چيست؟

عشق چيست؟

كجاست ميايد ميرود ميسازد اما ديده نمي شود.

زندگي را گرم سرد غمگين و شاد ميكند اما ديده نمي شود.

انسانها را سخت نرم مهربان با روحيه و افسرده ميكند اما ديده نمي شود.

دنيا را قشنگ و رنگي يا سياه و سفيد مي كند اما ديده نمي شود.

رنگ مي بخشد اما خودش رنگي ندارد.

دنياي ما دو تا را ساخته است اما نميدانيم كجاست.

با ما حرف زده اما نميدانيم كيست؟ اسمش چيست؟ و جزء كدام صفات آدميست؟ ميدانيم هست اما نيست! ميدانيم در گوشه اي گم شده اما كجا هست؟

 

عشق یعنی عزیزم دوستت دارم

عشق یعنی حس گرم انتظار

عشق یعنی از زمستان تا بهار


عشق بامن، با تو معنی میشود

عشق بی من، بی تو تنها میشود


عشق یعنی اشک و آه و سوز دل

عشق یعنی یک خدا از جنس گل


عشق یعنی بت پرستی تا جنون

عشق یعنی کینه از دلها برون


عشق یعنی با یکی پیدا شدن

با یکی همدرد و هم آوا شدن


عشق یعنی آرزوهای بلند

عشق یعنی با همه اشکت بخند


عشق یعنی زندگیم وصله به توست

عشق یعنی قلب من در دست توست


عشق یعنی عشقه من زیبای من

عشق یعنی عزیزم دوستت دارم

دکلمه های عشقی

یک بار خواب دیدن تو... به تمام عمر می‌ارزد پس نگو... نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست... تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد

 

 


براش بنویس دوستت دارم آخه می دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ولی یه نوشته , به این سادگیا پاک شدنی نیست . گرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره ولی تو بنویس .. تو ... بنویس

 

 

 

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم