سراوان هوشک lux48

انواع مقاله .نرم افزار تم بازی موبایل و کامپیوتر و مطالب سودمند ومفید

سراوان هوشک lux48

انواع مقاله .نرم افزار تم بازی موبایل و کامپیوتر و مطالب سودمند ومفید

پرخاشگری

پرخاشگری یکی از پدیده‌های مهم روانی، اجتماعی است که قسمت اعظم تاریخ مدون انسان پیرامون آن رقم خورده است، برخی سپیده دم تاریخ را با بیان قتل هابیل به دست قابیل آلوده به پرخاشگری و خشنونت می‌دانند. کوالسکی بر اساس پژوهش‌های انجام شده خود می‌نویسد. از 5600 سال قبل تا امروز بشر فقط 292 سال در صلح و صفا گذرانیده و بقیه را در جنگ و ستیز بوده است اگر تاریخ انسان را ورق بزنیم پر است از خوانخواری قتل و غارت و کشتار، بزرگترین افتخارات قهرمانان تاریخ این بوده است که توده‌های گسترده‌تری از انسان‌ها را کشته یا به کشتن داده‌ا ند. از آن سردار رومی می‌توان نام برد که چهل هزار غلام را در روم به صلیب کشید و پادشاهی که فرمان داد تا هزاران نفر از هواداران یک عقیده را در زمین بکارند و یا از آتیلا و چنگیز ذکری به میان آورد که مردم شهرهای چند هزار نفری را قتل و عام کردند. در طی این جنگ‌ها و ستیزها شمارِ افرادی که کشته شده و یا در اثر بیماری‌های واگیری از میان رفته‌اند. بالغ بر سه میلیارد و ششصد میلیون نفر بوده است یعنی معادل کل جمعیت کره زمین، اهمیت موضوع در اینجاست که بدانیم شمار کشته‌شدگان در آمریکا بین سال‌های 1971 تا 1975 بیشتر از تلفات ارتش آمریکا در ویتنام بوده است در سال 1975 از هر ده هزار نفر آمریکایی یک نفر به طور پرخاشگرانه کشته شده است و کشور ما در مقایسه با دیگر کشورهای بزرگ از نظر معدل خشونت و پرخاشگری در ................

مقدمه:

اساساً واژه‌ی پرخاشگری معنی حرکت به طرف چیزی را می‌دهد. در سال‌های اخیر این کلمه معانی نسبی زیادی در زمینه‌های اخلاقی و عاطفی پیدا کرده است. یکی رأی گیری از یکصد دانشجو در اینکه کلمه‌ی مزبور «خوبی» یا «بدی» را می‌رساند تقریباً به نتیجه‌ی مساوی رسید. نیمی از دانشجویان معنی آن را انگیزه و نیروی لازم برای رسیدن به هدف‌های سازنده تعبیر کردند اما نیمی دیگر این کلمه را یادآور تخریب، وحشت، و انفجار مربوط به جنگ می‌دانستند.

رایکرافت در واژه‌نامه‌ی انتقادی روانکاوی خود، به معنای سنتی پرخاشگری به عنوان پویایی، ابراز وجود، وسعت فکر (آزادی)، سائق (هر نوع حالت عضوی درونی است که موجود زنده را به انجام دادن عمل خاص بر می‌انگیزد) اشاره می‌کند. و اظهار می‌دارد که این واژه از مبنا از واژه‌ی لاتین (ad- gradior) اشتقاق یافته است که به سادگی به معنای «به طرف جلو حرکت می‌کنم» است.[1]

پرخاشگر بودن به معنی ریشه‌ای آن می‌توان به پیش رفتن به سوی هدفی بدون تردید، د و دلی یا ترس بی‌جهت تعریف نمود. پرخاشگری معمولاً به رفتاری اطلاق می‌شود که قصد آن صدمه رساندن جسمانی یا زبانی به فرد یا نابود کردن دارایی افراد است. واژه‌ی اصلی در این تعریف قصد است. البته ممکن است این آسیب رسانی در انواع شیوه‌ها پیاده شده و حتی متضمن آزارهای روانی نظیر تحقیر توهین و فحاشی نیز شود.[2]


تعریف پرخاشگری:

پرخاشگری در زبان ما لغتی معمولی و عمومی است و همه معنی آن را می‌دانند اما به ندرت دیده می‌شود که چند نفر در این که دقیقاً پرخاشگری چیست. با هم توافق داشته باشند به طوری که در بعضی از لغت‌نامه‌ها ذکر شده، پرخاشگری را دشمنی معنا کرده‌اند و یا آن را رفتار خصومت آمیز مضر و مخرب تفسیر می‌کنند. که این تعاریف کمک چندانی به ما نمی‌کند و تنها باعث می‌شود که ما معانی خصومت آمیز، مضر و مخرب را بدانیم.

آیا فحاشی یک نوع پرخاشگری است؟ آیا رقابت در بازار پرخاشگری است؟ آیا رفتار تند مادر نسبت به فرزند پرخاشگری است؟ حتی روانشناسان هم در تعریف پرخاشگری متفق القول نیستند با این حال تعاریف چندی از پرخاشگری ارائه شده است که بهترین و جامع‌ترین این تعاریف از طرف برون ارائه شده است. بَرون پرخاشگری را چنین تعریف می‌کند: «هر نوع عمل و رفتاری که به طور مستقیم در جهت هدفی به منظور آزار و اذیت رساندن به دیگران. کسانی که مایل نیستند مورد آزار و اذیت قرار بگیرند.»[3]

روانشناسانی که اعتقادات نظری متفاوتی دارند در مورد چگونگی تعریف پرخاشگری اساساً با هم توافق ندارند. موضوع اصلی این است که آیا باید پرخاشگری را بر اساس پیامدهای قابل دیدن آن تعریف کنیم یا بر اساس مقاصد شخصی که آن را نشان می‌دهد. بعضی پرخاشگری را رفتاری می‌دانند که به دیگران آسیب می‌رساند یا بالقوه می‌تواند آسیب برساند. پرخاشگری می‌تواند بدنی باشد (زدن، لگد زدن، گاز گرفتن) یا لفظی (فریاد زدن، رنجاندن) یا به صورت تجاوز به حقوق به دیگران (مانند چیزی را به زور گرفتن).

نقطه‌ی قوت این تعریف عینی بودن آن است که به رفتار قابل مشاهده اطلاق می‌شود. نقطه‌ی ضعف آن این است که شامل بسیاری از رفتارهایی است که ممکن است به طور معمول پرخاشگری تلقی نشود. اگر کودکی در را با لگد باز کند و با این کار به شخصی که پشت در ایستاده آسیب برساند معمولاً به این کار پرخاشگری نمی‌گوییم مگر اینکه کودک از پیش بداند که کسی پشت در ایستاده است. بر طبق یک تعریف دیگر پرخاشگری رفتاری است که به قصد آزار کسی یا آسیب رساندن به چیزی ابراز می‌شود در این تعریف نیت فرد پرخاشگر مستتر است. ولی شاید این تعریف کمتر عینی باشد زیرا می‌توان از نیات فرد استنباطات مختلفی کرد. علاوه بر این، این تعریف شامل رفتارهایی نمی‌شود که به آن معمولاً پرخاشگری می‌گوییم. کودکی که کودک دیگر را از تاب به زمین پرتاب می‌کند تا خودش سوار شود قصد آزار کودک دیگر را ندارد، ولی دیگران رفتارش را پرخاشگرانه می‌دانند. بسیاری از محققان ترکیبی از این دو تعریف را به کار می‌برند. رفتاری که به دیگران آسیب می‌رساند پرخاشگری تلقی می‌شود به خصوص وقتی کودک بداند که رفتارش به دیگری آسیب می‌رساند. اعمال خصمانه‌ای که از روی قصد باشد نیز پرخاشگری تلقی می‌شود. بعضی از نظریه پردازان پرخاشگری وسیله‌ای را از پرخاشگری خصمانه جدا می‌کنند. پرخاشگری وسیله‌ای رفتاری است در جهت رسیدن به هدفی، پرخاشگری خصمانه رفتاری است در جهت آسیب رساندن به دیگری.[4]

پرخاشگری چیست؟

همه‌ی جوامع باید راه‌هایی برای جلوگیری از آسیب رساندن افراد به یکدیگر یا کشتن یکدیگر پیدا کنند ولی این جوامع از لحاظ میزان مهار پرخاشگری با هم فرق دارند. برای مثال در میان قبیله‌های سرخ پوست آمریکایی، کومانچی‌ها و آپاچی‌ها فرزندانشان را جنگجو بار می‌آورند ولی هوپی‌ها و زونی‌ها به فرزندانشان صلح جویی و رفتار غیر پرخاشگرانه می‌آموزند. با ایجاد فرضیه‌ی محرومیت- پرخاشگری، در مورد پرخاشگری تحقیقات بسیاری در اواخر سال‌های 1930 انجام شد که این فرضیه تأکید دارد بر اینکه محرومیت پرخاشگری را تعریف می‌کند. فرض بر این است که بین محرومیت و پرخاشگری ارتباطی ذاتی وجود دارد. عوامل ایجاد محرومیت ممکن است این‌ها باشد: جدایی، تنبیه، موانعی که مانع از دستیابی به اهداف مهم می‌شود، احساس بی‌کفایتی که مانع رسیدن به اهداف مطلوب می‌شود یا عزت نفس را تهدید می‌کند. دو نوع پرخاشگری شناسایی شده است. 1. پرخاشگری وسیله‌ای که رفتاری پرخاشگرانه معطوف به هدفی است مانند به دست آوردن یک اسباب بازی یا شیءای مطلوب. 2. پرخاشگری خصومت آمیز، عملی است که قصد آزار رساندن به شخص دیگر را دارد خواه به صورت فیزیکی (مانند زدن) خواه به صورت کلامی (سر به گذاشتن) ناسزا گفتن، یا ابزار عدم تأیید).

شواهدی نشان می‌دهد که محرومیت غالباً هر چند نه همیشه سبب بروز پاسخ‌های پرخاشگرانه می‌شود، به عبارت دیگر پرخاشگری واکنش شاخص و مکرر به محرومیت است. همچنین شواهد نشان می‌دهد که پرخاشگری تنها واکنش ممکن به محرومیت نیست، علاوه بر این همه‌ی واکنش‌های پرخاشگرانه با محرومیت بر انگیخته نمی‌شود.[5]

پرخاشگری، ماهیت، صورت‌ها و جلوه‌های آن:

پرخاشگری ضد نرمش و انعطاف است و فرد پرخاشگر به کسی می‌گوییم که آزار رسانی به معنی موذی‌گری ندارد و یا چون فرد ساده ‌زیستی نیست که در آزار رسانی نسبت به زیر دستان احساس لذت و خوشی کند بلکه فردی است آرام و چنانچه در شرایطی قرار گیرد که بخواهد از حق خود دفاع کند یا موضع سختی بگیرد حالت مقابله به مثل و یا صدمه رسانی او سخت و بی‌رحمانه است او می‌خواهد مانع را از میان بردارد و به پیش رود و این امر به هر بهایی که تمام شود برای او مسأله‌ای نیست. ممکن است گاهی برای مسأله‌ی کوچک بر سر فردی بتازد و به قصد کُشتن او اقدام نماید و یا به جبران فحش و ناسزایی که از کسی شنیده حاضر می‌شود او را قطعه قطعه کند و یا به خاک سیاهش بنشاند.

جلوه‌های پرخاشگری در کودکان به صورت شکست، زدن، تحقیرهای شدید و امثالهم می‌باشد، تظاهرات دشمنی او تهدید آمیز است، صدای او خشن و ترسناک و غرغر او گاهی به صورت غرش و ناله است از جلوه‌های دیگر آن تجاوز، تهاجم و کینه‌توزی است و فرد در این زمینه چنان اقدام می‌کند که گویی عامل از درون او را به این کار تحریک می‌کند، وسایل و لوازم کودک دیگری را بر می‌دارد و از آنِ خود می‌کند و در برابر مقاومت او به دشنام دهی، نزاع و درگیری می‌پردازد، ‌صورت‌های پرخاشگری گاهی متوجه خود فرد است و آن به صورت کتک زدن خود، کندن موی خود، کوبیدن سر به دیوار و حتی جاری ساختن خون از بدن است و در واقع با این کار خود را تنبیه می‌کند گاهی خشونت متوجه دیگران است مانند زخم زبان زدن، تمسخر، تحقیقر، کتک زدن  دیگران، دزدی‌های بدون نیاز به خاطر آزردن دیگران و امثالهم می‌باشد و این حالت ممکن است در حالت عادی یا غیر عادی در بازی یا غیر آن به صورت مستقیم یا غیر مستقیم خود را نشان می‌دهد. ماهیت پرخاشگری را از نظر دسته بندی علمی نوعی اختلال سلوکی یا رفتاری می‌دانند و واکنش است به صورت آشفتگی درون.[6]

تقویت پرخاشگری:

مانند هر پاسخ ابزاری دیگر، پرخاشگری بر اثر تقویت تحکیم می‌شود. این تقویت ممکن است به شکل تقویت مثبت باشد. مثلاً پاسخ پرخاشگرانه کودک باعث شود او شیء مطلوبی را به دست آورد یا به صورت تقویت منفی باشد مثلاً پاسخ پرخاشگرانه به حالت ناخوشایندی چون مورد حمله قرار گرفتن از طرف کودک دیگری خاتمه دهد. تعریف و توجیهی از شرایطی که در تحت آن‌ها پرخاشگری یاد گرفته می‌شود توسط پترسن، لیتمن و بریکوارائه و به مرحله‌ی آزمایش گذاشته شده است به نظر این محققین رفتار پرخاشگرانه از جمله پاسخ‌های نسبتاً نادر و دارای دامنه‌ی وسیع است که نمونه‌ی خاصی از طبقه‌ی وسیعتر رفتارهای مؤکد و تحکیم آمیز را تشکیل می‌دهد از دیدگاه این محققین رفتارهای مستحکم یا مؤکد دارای دو خصوصیت هستند: این رفتارها واکنش بلافاصله‌ای را در محیط ایجاب می‌کنند و با این تهدید ضمنی نیز همراه هستند. که در صورت عدم اطاعت رفتار مؤکد بیشتری بروز خواهد نمود. واکنشی که از محیط خواسته می‌شود غالباً خود پیامدهای تقویت کننده مثبتی را به دنبال می آورد به این ترتیب به فراگرفته شدن این رفتارها در ضمن تربیت اجتماعی کودک کمک می‌نماید. اکثر رفتارهای مؤکد کودکان خردسال دارای دامنه‌ی محدود و دوام کمی است. زیرا معمولاً این پاسخ‌ها با برانگیختگی عاطفی همراه نیستند.[7] به نظر پترسن و همکاران او دو شرط باید فراهم شود تا کودکی پرخاشگر نامیده شود: پاسخ‌های مؤکد کودک با ارتفاع و فراوانی زیادی ابراز شوند و تحت کنترل حالات عاطفی ناخوشایندی قرار داشته باشند. خاتمه یا بر طرف شدن این حالات عاطفی ناخوشایند بر اثر پاسخ پرخاشگرانه کودک باعث تحکیم بیشتر رفتار کودک از طریق تقویت منفی می‌گردد. طبق این بیان حالت عاطفی ناخوشایند ممکن است یکی از اشکال مختلف گرسنگی، ترس یا خشم را داشته باشد. از میان دو عامل عمده‌ای که در فرا گرفتن رفتار پرخاشگرانه دخالت دارند طبق نظر پترسن و همکاران او عامل اول با شکل دادن پاسخ‌های لازم در گنجینه‌ی رفتاری کودک سر و کار دارد. عامل مهم دومی که در این توجیه از فراگیری رفتار پرخاشگرانه وجود دارد همان حالت عاطفی دارای شدت زیاد است که هر گاه با پاسخ‌های مؤکد همراه گردد این رفتار را به نوعی مشکل اجتماعی تبدیل می‌کند.

پترسن و همکاران او اشاره می‌کنند برای اینکه کودکی به عنوان پرخاشگر شناخته شود لازم است هم تقویت اجتماعی فراوانی به خاطر رفتار پرخاشگرانه خود دریافت نموده باشد و هم با تحریکات عاطفی ناخوشایند مکرری از سوی محیط رو برو شده باشد.[8]

تفاوت‌های جنسیتی در پرخاشگری :

پسرها پرخاشگرتر از دخترها هستند. این تفاوت در غالب فرهنگ‌ها و تقریباً در همه‌ی سنین و نیز در غالب حیوانات دیده می‌شود. پسرها بیش از دخترها پرخاشگری بدنی و لفظی دارند (مک کوی و جکلین 1974و 1980، پارک و اسلابی، 1983) از سال دوم زندگی این تفاوت‌ها آشکار می‌شود پسرها بخصوص به هنگامی که به آنان حمله‌ای می‌شود یا کسی مخل کارهایشان می‌شود تلافی می‌کنند. در یک مطالعه‌ی مشاهده‌ای در مورد کودکان پیش از مدرسه پسرها فقط اندکی بیش از دخترها مورد حمله قرار گرفتند. ولی دو برابر دخترها تلافی کردند (به نقل از پارک و اسلابی، 1983). تجربه‌ی اجتماعی پسرها و دخترها از لحاظ پرخاشگری کاملاً متفاوت است. پرخاشگری بخشی از قالب رفتاری مردانه است و غالباً از پسرها انتظار رفتار پرخاشگرانه می‌رود. برای مثال پسرا ن 1 تا 3 ساله در کلاس‌های پیش از دبستان از طرف بزرگسالان و همسالان بیش از دخترها به خاطر پرخاشگری مورد توجه قرار گرفتند (فاگوت، هاگان 1982). تلویزیون منبع دیگری است که کودکان بخصوص پسرها از طریق آن رفتار پرخاشگرانه را می‌آموزند.[9]

پرخاشگری به مثابه واکنش هیجانی:

هیجان‌ها علاوه بر واکنش‌های کلی، برخی از گرایش‌های رفتاری خاصی را نیز سبب می‌شوند. ممکن است هنگام شادی بخندیم، با احساس ترس میدان را خالی کنیم، در موقع خشم رفتار پرخاشگرانه نشان دهیم و جز این‌ها. از میان این واکنش‌های هیجانی، روانشناسان مخصوصاً یکی از آن‌ها را به تفصیل بررسی کرده‌اند مقصود پرخاشگری است. این توجه خاص تا حدودی به دلیل اهمیت اجتماعی مسأله پرخاشگری است. از نظر اجتماعی در عصری که سلاح‌های هسته‌ای به صورت گسترده در دسترس است حتی یک اقدام پرخاشگرانه نیز می‌تواند فاجعه به بار آورد. در سطح فردی بسیاری از مردم غالباً افکار و تکانش‌های پرخاشگرانه دارند و نحوه‌ی کنار آمدن آن‌ها با این افکار، اثرات گسترده‌ای بر سلامت و روابط بین فردی آنان بر جای می‌گذارد. دلیل دیگری برای علاقه‌مندی روانشناسان به پژوهش در مبحث پرخاشگری این است که در حال حاضر در قلمرو رفتار اجتماعی با دو نظریه عمده رو به رو هستیم که برداشت‌های کاملاً متفاوتی را درباره‌ی ماهیت پرخاشگری مطرح ساخته‌اند. نظریه روانکاوی فروید به پرخاشگری به عنوان یکی از سائق‌ها می‌نگرد در حالی که در نظریه‌ی یادگیری اجتماعی آن را پاسخی آموخته شده می‌دانند پژوهش در زمینه‌ی پرخاشگری کمک می‌کند تا این دو نظریه‌ی رقیب را ارزیابی کنیم.[10]

پرخاشگری به عنوان یک پاسخ:

بهتر آن است که به پرخاشگری به عنوان نوعی پاسخ آشکار بنگریم. از میان پاسخ‌های متعدد مختلفی که یک فرد نسبت به افراد دیگر نشان می‌دهد فقط بعضی‌ها عنوان پاسخ‌های پرخاشگرانه را پیدا می‌کنند.

این نامگذاری یا دادن عنوان پرخاشگرانه، بازتابی از نوعی قضاوت اجتماعی است که تحت تأثیر چندین عامل قرار دارد. طبق تجزیه و تحلیل باندورا این عوامل شامل خصوصیات رفتار مورد مشاهده، خصوصیات فردی که نامگذاری می‌کنند و خصوصیات شخصی که رفتار او نامگذاری می‌شود می‌گردد. از جمله پاسخ‌هایی که احتمال دارد به عنوان پرخاشگرانه تلقی شوند. رفتارهایی چون حمله‌ی بدنی یا از بین بردن اموال است که پیامدهای ناخوشایندی برای افراد دیگر منجر می‌شود. پاسخ‌هائی که تحت عنوان پرخاشگرانه قرار داده می‌شوند معمولاً دارای مقدار یا فشار زیادی بوده و غالباً به ابراز درد یا رنج توسط کسی که در معرض این پاسخ‌ها قرار داشته‌اند منجر می‌گردد. خصوصیات شخصی که نامگذاری رفتار را بر عهده دارد هنگامی وارد تصویر می‌شودکه ارزش‌ها و توقعات او در دادن یا ندادن عنوان پرخاشگرانه به یک پاسخ دخالت نماید. بسته به زمینه‌ی اجتماعی شخص نامگذار، فعالیت‌های گروهی از پسر بچه‌ها ممکن است عنوان «شوخی، بازی» پرخاشگری دریافت نمایند. خصوصیات فردی که رفتار او مورد نامگذاری است نیز معمولاً با زمینه‌ی اجتماعی او ارتباط دارند. تصویرهای قالبی متعددی در کارند که طبق آن‌ها اگر همان رفتار از یک گروه نژادی سر زند خشونت و پرخاشگری تلقی می‌شود ولی اگر ا فرادی از زمینه‌ی اجتماعی دیگر به آن دست زنند ورزش و تفریح نامیده می‌شود.[11]

الگوهای رفتار پرخاشگرانه:

همچنان که کودکان رشد می‌کنند الگوهای رفتار پرخاشگرانه هم در آنان تغییر می‌کند. کودکان دو و سه ساله مدام دعوا می‌کنند و معمولاً دعوای آنان بر سر اسباب بازی یا سایر اشیاء مطلوب آنان است (مثلاً پرخاشگری وسیله‌ای)، میزان پرخاشگری در چهار سالگی به اوج می‌رسد. همچنان که کودکان به سن هفت سالگی می‌رسند میزان رفتارهای عمل پرخاشگرانه کمتر می‌شود و در ضمن کمتر هم وسیله‌ای است و بیشتر خصومت آمیز می‌شود. پرخاشگری کلامی مثل سر به سر گذاشتن یا ناسزا گفتن در دوران پیش از مدرسه و در اوایل سال‌های مدرسه افزایش می‌یابد از آن جا که کودکان بزرگتر بهتر می‌توانند مقاصد دیگران را درک کنند پرخاشگری آنان  غالباً جنبه تلافی جویانه دارد که معمولاً در برخورد با محرومیت و حمله به دیگران است. تفاوت پرخاشگری میان دو جنس از دو یا سه سالگی مشهود است. در مهد کودک پرخاشگری بدنی و کلامی در پسرها بیشتر از دخترهاست و معمولاً پسرها بیشتر در صدد تلافی بر می‌آیند.

تفاوت‌های جنسیتی در رفتار پرخاشگرانه در تمام طبقات اجتماعی و همه‌ی فرهنگ‌ها دیده می‌شود و در ضمن در همه‌ی سنین وجود دارد هر چند که تفاوت‌ها در دوران بلوغ و اوایل بزرگسالی مشخص‌تر است. چه چیز این تفاوت‌های جنسیتی با ثبات را توجیه می‌کند؟ زیست شناسی و یادگیری هر دو دخالت دارند.[12]

بعضی معتقدند که میزان تفاوت‌های جنسیتی در میان انسان‌‌ها و تقریباً همه‌ی موجودات از شواهد مهم در تأیید وجود عوامل زیست شناختی است. در واقع شاید عامل زیست شناختی سبب شود که بعضی از پسر بچه‌ها آمادگی یادگیری رفتار پرخاشگرانه را داشته باشند ولی در حال حاضر دانشمندان وجود چنین سیستم زیست شناختی را ثابت نکرده‌اند، تجارب اجتماعی پسرها و دخترها در مورد پرخاشگری بسیار متفاوت است.

در فرهنگ آمریکا رفتار پرخاشگرانه بخشی از قالب‌های مردانگی قلمداد می‌شود، از پسر بچه‌ها انتظار می‌رود که پرخاشگر باشند و حتی تشویق هم می‌شوند، برای مثال، در مطالعه‌ای پسران پیش از مدرسه به هنگام بروز رفتار پرخاشگرانه از سوی بزرگسلان و همسالان خود تشویق شدند. توجه گاهی مثبت بود (مثلاً لبخند می‌زند یا با کودک بازی می‌کردند) و گاهی هم منفی بود (مثلاً کودک را به سمت بازی دیگری هدایت می‌کردند) هر دو نوع توجه بیش از نادیده گرفتن رفتار ممکن است باعث تشویق پرخاشگری شود، پرخاشگری برای مردان و زنان در طول زمان ثابت است. کودکانی که در مهد کودک بسیار پرخاشگرند در کودکستان هم به شدت پرخاشگر خواهند بود. میزان پرخاشگری بدنی و کلامی که در 6 تا 10 سالگی ابراز می‌شود با میزان پرخاشگری با همسالان در 10 تا 14 سالگی همبستگی دارد، قابل توجه‌ترین مدرکی که دال بر ثبات پرخاشگری است از مطالعه‌ای به طول 22 سال به دست آمده که شروع آن با تعداد زیادی از دانش آموزان هشت ساله‌ی کلاس سومی بوده است. در آن زمان یعنی در هشت سالگی از این کودکان خواسته شد که آن دسته از همکلاسی‌های خود را که رفتار خاصی داشتند مثلاً پرخاشگر بودند را نام ببرند. (مثال کدام بچه کودکان دیگر را هل می‌دهد). پرخاشگری در سال‌های بعد چندین بار اندازه‌گیری شد. کودکانی که از سوی همسالان خود در هشت سالگی به عنوان پرخاشگر شناخته شده بودند. علاوه بر این آنهایی که از سوی همسالانشان پرخاشگر شناخته نشده بودند خود، دیگران و اصول جهان را پرخاشگری می‌دانستند. علاوه بر این آنهایی که در هشت سالگی پرخاشگر شناخته شده بودند سه برابر آنهایی که در این سن به عنوان پرخاشگر شناخته نشده بودند در سی سالگی با پلیس سر و کار پیدا کرده بودند و در این سن از غالب آن‌ها رفتارهایی خلاف سر می‌زد با همسران خود پرخاشگر بودند و فرزندان خود را به شدت تنبیه می‌کردند. بر عکس کودکانی که در هشت سالگی از سوی همسالان خود بسیار جامعه پسند شناخته شده بودند «مثلاً آنهایی که از بچه‌های صلح جو تلقی می‌شدند حتی وقتی سر به سرشان می‌گذاشتند با دیگران مؤدب بودند»در سال‌های بعدی رفتارهای ضد اجتماعی کمتری از خود نشان می‌دادند.[13] زنان و مردانی که در سن هشت سالگی به شدت پرخاشگر بودند در سی سالگی زیاد مرتکب اعمال خلاف می‌شدند ولی آنهایی که در هشت سالگی رفتار جامعه پسندانه‌ای داشتند به ندرت مرتکب اعمال خلاف می‌شدند. از این رو یکی از محققان نتیجه گرفت که پرخاشگری و رفتار جامعه پسندانه معرف دو نوع راهبرد حل مسأله بین فردی است که از دوران اولیه زندگی آموخته می‌شود. اگر کودکی یکی از این دو را خوب بیاموزد علاقه‌ای به آموختن راه دیگر ندارد. از این رو یک عامل مهم در کنترل پرخاشگری آموختن رفتارهای غیر پرخاشگرانه است. شناخت، تفسیرها و راه‌های پردازش اطلاعات در کودک پرخاشگر نشان می‌دهد که چرا پرخاشگری در طول زمان ثابت است. پسرهای بسیار پرخاشگر در مقایسه با همسالان غیر پرخاشگر خود بیشتر آماده‌اند تا خصومت را در اعمال دیگران ببینند از این رو وقتی که از آنان درباره‌ی وقایع مبهم فرضی سئوال می‌شود (مانند خوردن توپ به پشت گردن یا پرت شدن عروسک از دست کودک توسط کودکی دیگر)، پسران پرخاشگر معمولاً می‌گویند که این کارها از روی عمد بوده است وقتی فکر کنند که همسال آنان رفتاری خصومت آمیز داشته است با پرخاشگری که خود آن را عادلانه می‌دانند درصدد تلافی بر می‌آیند به همین دلیل که وقتی کودکی تصادفاً و بدون قصد و غرض قبلی کاری با آن‌ها می‌کند آنان عمداً با آن کودک رفتاری پرخاشگرانه خواهند داشت. این گونه خصومت آمیز دیدن جهان دست کم تا حدودی از تجربه‌ی واقعی کودکان پرخاشگر سرچشمه می‌گیرد زیرا پسران پرخاشگر در حقیقت هدف پرخاشگری از سوی همسالان خود هستند. [14]

نشانه‌های پرخاشگری:

پرخاشگری در مواردی حاکی از جریحه دار بودن عاطفه است آن هم جریحه دار بودن شدید آن را نشان می‌دهد، کودک از امری شدیداً سر خورده است و با آن همه جریحه دار بودن شدید نشان می‌دهد کودک از امری کاملاً سر خورده است و با عصبانیت و خشم شدیدی می‌خواهد آن را نشان دهد همچنین می‌تواند نشانه‌ی ابراز شخصیت باشد، طفلی که در فشار روحی شدید است و احساس می‌کند شخصیت او خرد شده و زیر سئوال رفته سعی دارد به هر گونه‌ای که هست خود را نشان دهد چنان که دیگران گمان کنند او می‌تواند سر پای خودش بایستد و تصور پرخاشگران به این صورت است که فکر می‌کنند همه دشمن آنان هستند و می‌خواهند بر آنان صدمه وارد آورند، مبارزه‌های سخت و درگیری‌های خشن را راه حل نهایی و برای دست یابی به سلامت جسم و روان می‌دانند و معتقدند باید تن به مبارزه و خشونت داد تا دشمن را از میدان به در کرد و گاهی احساس می‌کنند که تعادل روانی ندارند و برای پرهیز از خطر می‌کوشند به دیگران هشدار دهند به آنان نزدیک نشوند. حالت و رفتار پرخاشگران به این صورت است که به هنگامی که پرخاش می‌کنند از خود بی اراده می‌شوند تا حدی که ممکن است به خودشان نیز صدمه وارد آورند و آن را در نیابند. پس از خشونت آرامش یافته و به خود پرداخته ویا پس از خوب شدن حسابگری را آغاز می‌کنند و اغلب این‌ها در زندگی روزمره حالت تهاجم دارند و چنانند که گویی ناراضی و خشمگین می‌باشند و به گفته‌ی دانشمندان اینان همچون حیوانات عمل می‌کنندو به محض احساس خطر حمله می‌کنند بدون اینکه مطمئن باشند خطر آ‌ن‌ها را تهدید می‌کند و اگر به بازی مشغول شوند سرگرم بازی‌های خشن می‌‌شوند و در این راه سعی می‌کنند رفتار خصومت آمیز خود را نشان دهند و عقاید و افکار خود را به تندی به دیگران بقبولانند. [15]

تیپ پرخاشگران را از لحاظ هوشی می‌توان از انواع تیپ افراد نام برد و حتی نوابغی در این گروه دیده شده‌اند ولی اکثریت آنان دارای هوشی متوسط و حتی پایین‌تر از متوسط‌اند، از نظر جسمی علامت شناخته شده‌ای ندارند و این امکان وجود دارد که بسیاری از آن‌ها دچار نوعی نارضایتی در جنبه‌های جسمانی خود باشند. اغلب آنان عصبی هستند ولی طبیعی و نرمال جلوه می‌کننند، دارای تیپ‌های دعوایی همراه با صحبت‌های تند و سخنانی نیش‌دار و کنایه آمیز دارند، رشد اخلاقی کافی ندارند، از نظر ظرفیت اجتماعی سازگاری کمی دارند، با مردم نمی‌جوشند و اکثراً از قشرهای پایین جامعه برخاسته‌اند و از خانواده‌هایی هستند که با فرزندانشان رابطه‌ای معیوب داشته‌اند، ویژگی پرخاشگران این است که عطش قدرت در آن ها شدید است و به نظر آدلر از اصیل‌ترین عطش‌های روحی است که گاهی روزگار آدمی را تیره می‌کند این عطش برای زندگی و بهبودی بوجود می‌آید. توان مواجهه با مشکلی را ندارند و عدم ا ین توان است که زمینه‌ساز اختلالات رفتاری عمیق می‌شود، آینده‌نگری در آنان ضعیف است و نمی‌توانند صحنه و جریان پس از عمل را در نظر خود مجسم کنند، تَقَبُّل خطر در آنان قوی است ودر راه مقصد خود حاضرند خود را به آب و آتش بزنند، تعویض شخصیت و شغل دارند و اغلب دچار اعتیاد می‌شوند و طبیعت‌شان به گونه‌ای است که زود خسته و د لتنگ می‌شوند، رابطه‌ی پرخاشگران با دیگران اندک است و گویا خود می‌دانند که در حین ارتباط ممکن است درگیری پدید آید ولی آنگاه که با کسی ارتباط برقرار می‌کنند آن چنان به پیش می‌رود که کمترین احتمالی درباره‌ی پرخاشگری آنان وجود ندارد، پرخاشگری به هنگامی است که اختلاف سلیقه‌ای پدید آید در چنین صورتی حمله و آزار شروع می‌شود و در این تهاجم پرخاش مطرح می‌گردد.[16]

تهاجم و پرخاشگری:

این حالت آغاز آن با عصیان، مخالفت با بزرگان، با طرز فکرها، با ذوق‌ها و سلیقه‌ها حاصل می‌شود و بعد به صورت تمرّد، سرکشی، هجوم و اعمال خشم خود را نشان می‌دهد، این حالت تقریباً از حدود 14 سالگی شروع شده و تا حدود 20 سالگی ادامه دارد. جنبه‌ی تهاجمی در ا ین مرحله قوی است و اینان از آن لذت می‌برند. و روح پر هیجان و غوغا طلب آنان نوجوانان و جوانان را برای هجوم و حمله‌های نابخردانه آماده می‌کند، وسوسه‌های موجود در این انحراف و لغزش به آنان کمک می‌کند، چه بسیار جرم‌ها و جنایاتی که حاصل این حالاتند و چه بسیار رزم‌جویی‌ها، مبارزه طلبی‌ها، روابط نادرست با اطرافیان که بر اثر همین رفتار پدید می‌آید، او پای به زمین می‌کوبد، انرژی خود را زائل می‌سازد، زبان درازی می‌کند، تغییر چهره می‌دهد ... درباره‌ی منشأ این حالات اظهار نظرهای گوناگون است روانکاون آن را زاییده تغییرات بدنی و فیزیولوژیکی دانسته‌اند برخی دیگر آن را حاصل آزادی‌های مضر می‌دانند که منجر به بی‌ادبی‌هایی شده است، گروهی دیگر آن را نتیجه‌ی تحقیرها و نادیده گرفتن‌ها می‌دانند که سبب پیدایش دشمنی و کینه توزی و انتقام جویی شده و می‌گویند او از اینکه در عالم خیال گمان دارد که به او ظلم می‌شود احساس ناکامی دارد و از آن ناراحت است و با استفاده از زور و قدرت و رشد دادن صفات ناپسند و ضد انسان می‌کوشد آن را به نحوی جبران کند.[17]

دیدگاه‌های پژوهشگران درباره‌ی ریشه‌ی پرخاشگری:

بسیاری از رفتارگرایان تأکید دارند که آدمی به گونه‌ای غریزی پرخاشگر است. این دیدگاه بدبینانه آدمیان را نیز مانند بسیاری دیگر از انواع حیوانات، دارای یک سائق مادرزادی خشونت می‌داند که تنها ترس از تنبیه آن را مهار می‌کند. اگر به هر دلیل قید و بندهای مردم را برداریم و آنان باور کنند که می‌توانند از دام کیفر بگریزند به احتمال زیاد همه‌ی آنها به دیگران حمله خواهند کرد این دیدگاه از آنِ کسانی است که معتقدند «قابیل» بر جهان فرمان می‌راند و اگر کسی در این باره شک کند از او می‌خواهند که تاریخ جهان را بخواند و در واقع چنین می‌نماید که تاریخ خشونت بار قرن بیستم به تنهایی این نظریه نا امید کننده را تأیید می‌کند، جنگ جهانی دوم با کشتن 18 میلیون نفر نیز برای این سیاره صلح به ارمغان نیاورده است.[18]

نظریه پردازان اجتماعی دیگری نیز هستند که ریشه‌ی رفتار پرخاشگرانه را در هنجارهای فرهنگی می‌بینند. از این دیدگاه دلیل این که مردی همسرش را می‌زند، پسرش را تنبیه می‌کند و یا با دیگران گلاویز می‌شود نخست آن است که گروهی که وی بدان تعلق دارد از او می‌خواهد که در موقعیت‌های معینی رفتار خشونت آمیز داشته باشند. مثلاً گروه به وی آموخته است که هر کس آبرویش را برده، غرورش را جریحه‌دار کرده، عزت نفس او را کاهش داده و یا احساس قدرتش را نادیده گرفته حمله کند. تعبیر ملایم‌تر این نوع نفوذ فرهنگی تنها می‌گوید که پرخاشگری در این موارد موجود است اما صرف نظر از ماهیت دقیق الگوهای فرهنگی در مورد توصیه به این رفتار و یا تنها مجاز دانستن آن. برخی پژوهشگران تفاوت در میزان خشونت در گروه‌ها و جوامع گوناگون را بر حسب هنجارها و الگوهای فرهنگی توجیه پذیر می‌دانند مثلاً ایالات متحده بالاترین جنایت و زندانی را در میان کشورهای جهان دارا است و از این رو نشریه‌ی انگلیسی اکونومیست می‌نویسد که مردم آمریکا در صدر تبهکاران جهان قرار دارند.[19]

هدف پرخاشگری:

رفتار پرخاشگرانه معمولاً از هدف آزار رساندن به دیگران ناشی می‌شود، در این حالت از پرخاشِ دشمنانه صحبت می‌شود، شوهری که زنش را تنها با هدف آزار رساندن به او کتک می‌زند، دقیقاً پرخاش دشمنانه را نشان می‌دهد. گاهی هم اتفاق می‌افتد که دشمنی بیش از سایر هدف‌های پرخاشگر صورت می‌گیرد مثلاً شوهری که نمی‌تواند جدایی از زنش را بپذیرد در نتیجه او را می‌کُشد و به جدایی قطعی می‌رسد، ممکن است دشمنی آن قدر قوی باشد که همه چیز را تحت الشعاع قرار دهد. پرخاش هر چند که همیشه با هدف آزار رسانی آگاهانه همراه است می‌تواند وسیله‌ی رسیدن به هدفی دیگر غیر از آزار رساندن باشد. وقتی پرخاش در جهت رسیدن به پرخاش یا در جهت رسیدن به هدف یک مرحله‌ی واسطه‌ای تشکیل دهد از پرخاش ابزاری سخن گفته می‌شود مثلاً اگر پول شخصی را به منظور خریدن لباسی برای خودتان بدزدید مسلماً هدفتان آزار رساندن به او خواهد بود زیرا به طور یقین می‌دانید که این دزدی او را ناراحت خواهد کرد. با این همه، هدف‌ِ نهایی شما آسیب رساندن به خود فرد نبوده است بنابراین پرخاشِ شما ابزاری یا وسیله‌ای است.

در اکثر موقعیت‌ها پرخاش هم با هدف آزار رسانی و هم برای رسیدن به اهداف دیگر انجام می‌گیرد، فرماندهان نظامی اغلب سعی می‌کنند کینه‌ی دشمن را در دلِ سربازان خود طوری فرو کنند که هدف از پرخاش هم به علت دشمنی باشد و هم به دلایل ابزاری، سربازان دشمنان را می‌کشند زیرا» از آنها نفرت دارند (پرخاش دشمنانه) 2) می‌خواهند برای کشور خود افتخار کسب کنند (پرخاش ابزاری) به همین شیوه بعضی مربیان ورزشی اعضای تیم خود را بر می‌انگیزند تا از حریف خود نفرت داشته باشند و حتی از داشتن تماس‌های شخصی با آنها در خارج از بازی یا در فاصله دور از بازی جلوگیری کنند. در واقع مربیان روی ادراک قالبی حریف حساب می‌کنند. مربیان می‌ترسند که این شیوه در رابطه با حریفان این تصور را در ورزشکاران بوجود می‌آورد که حریفان آن‌ها افراد نفرت انگیزی نیستند و در نتیجه مقابل آن‌ها کمتر پرخاشگر می‌باشند.[20]

انواع پرخاشگری:

پرخاشگری طیف وسیعی از رفتارها را شامل می‌شود. مویر (1976) حداقل هشت نوع پرخاشگری را در حیوانات شناسایی کرده، همه‌ی آن هشت نوع را می‌توان به شکلی در رفتار انسان یافت. اگر چه انواع پرخاشگری از یکدیگر مجزا هستند ا ما بین آن‌ها همپوشی‌‌هایی وجود دارد. هر یک از انواع پرخاشگری‌ها به ساختار مغزی نسبتاً متفاوتی مربوط می‌‌شود. هشت نوعی که مویر شناسایی کرده به شرح زیر است:

1. پرخاشگری نسبت به شکار: رفتاری حمله‌ای که حیوان نسبت به صید طبیعی‌اش اعمال می‌کند. بسیاری از اجداد ما برای تغذیه‌ی خودشان شکار می‌کردند. امروزه ما انواع حیوانات را برای تغذیه خودمان اهلی کرده‌ایم، با وجود این حتی امروزه بسیاری از شکارچی‌هایی که برای تفریح به شکار می‌پردازند تعقیب و کشتن حیواناتی مانند آهو، گوزن، خرس، قرقاول، مرغابی و غاز را دوست دارند، برخی دیگر صید ماهی را برای تغذیه یا ورزش دوست دارند.

2. پرخاشگری بین نرها: تهدید، حمله یا رفتار حاکی از سلطه‌پذیری نری در پاسخ به نری غریبه در ایالات متحده آمریکا 87 درصد از افرادی که به علت قتل و ضرب و شتم شدید دستگیر شده‌اند مرد هستند (تدشی و فلسون 1994).[21]

3- پرخاشگری ناشی از ترس: این رفتار پرخاشگرانه هنگامی رخ می‌دهد که حیوانی زندانی شده باشد. رفتار حمله‌ای معمولاً قبل از تلاش برای فرار صورت می‌گیرد، انسان‌ها نیز مانند حیوانات دوست ندارند زندانی شوند. برای بستن راه فرار مجرمان گناهکار و زندانیان جنگی، معمولاً آنها را در تمامی اوقات در ساختمان‌های بسیار مستحکم و محافظت شده نگهداری می‌کنند به نظر می‌رسد که انسان از نظر زیست شناختی طوری برنامه‌ریزی شده که در برابر هر نوع حبس و محدودیتی مقاومت کند. در برابر حصارهای فیزیی (مثلاً گرفتن مچ دست) نوزادان خشمگین می‌شوند (استنبرگ و کامپوس 1990). در سه ماهگی نشانه‌هایی از پریشانی نشان می‌دهد. در چهار ماهگی با خشم به دستی که مچ آن‌ها را گرفته و در هفت ماهگی با خشم به چشمان فردی که مچ آن‌ها را گرفته نگاه می‌کنند.

4- پرخاشگری قلمرو: تهدید و حمله به متجاوزی است که وارد محدوده قلمرو دیگری می‌شود یا تهدید و سلطه‌گری در مقابل حیوانی است که مزاحمش شده است. خانه محل کار، زمین و ملک خصوصی قلمروهایی است که هر فرد از آن‌ها محافظت می‌کند با ارزش‌ترین و امن‌ترین قلمرو خانه‌ی ماست،‌هر نوع ورود بدون اجازه دوستان یا افراد غریبه خیلی جدی در نظر گرفته می‌شود.

5- پرخاشگری مادرانه: تهدید یا حمله‌ی مادر به متجاوزی که فرزندانش را تهدید یا با خطر مواجه کرده است، مادرها به محافظت از فرزندانشان معروف  هستند، اگر فردی بخواهد به هر صورتی به بچه‌های آن‌ها آسیب برساند ما در برای محافظت از کودکان خود هر چه در توان خود دارد به کار می‌گیرد.

6. پرخاشگری تحریک پذیر: این پرخاشگری عبارت است از حمله یا رفتار مخرب نسبت به هر شیء به دلیل ناکامی، درد، محرومیت یا هر عامل استرس‌زای دیگر، در انسان‌ها ناکامی هنگامی منجر به پرخاشگری می‌شود که شدید و غیر قابل انتظار باشد. ما یادگرفته‌ایم که در انتظار ناکامی‌های خاص باشیم در صف بایستم یا در راهبندان گیر کنیم. اگر اتومبیلی که تازه آن را به قیمت گزافی خریده‌اید در راه بازگشت از بنگاه اتومبیل خراب شود به احتمال زیاد خشمگین و عصبانی می‌شوید. [22]

7- پرخاشگری وابسته به جنسیت: همان محرک‌های بوجود آورنده رفتارهای جنسی رفتار پرخاشگرانه را نیز موجب می‌شود. فردی که می‌تواند از نظر جنسی ما را بر انگیزانند، اگر با فرد دیگری گرم بگیرد ممکن است احساس حسادت و پرخاشگری ما را برانگیزد. روان شناسان تکاملی معتقدند که حسادت با تمایل فرد به محافظت از ژن‌های خود در نسل‌های بعد پیوند دارد (باس، 1994)

8- پرخاشگری ابزاری: پرخاشگری‌هایی است که در گذشته منجر به نوعی پاداش شده است. مقدار زیادی از پرخاشگری در انسان‌ها پرخاشگری ابزاری است.[23]

پرخاشگری جمعی:

پرخاشگری به اعمال فردی اشخاص با همدیگر محدود نمی‌شود. خشونت بین ملت‌ها و بین گروه‌های خاص درون یک ملت در بسیاری از تمدن‌ها وجود داشته است به عنوان مثال بروز جنگ و خشونت در سال های متمادی در کشورمان به فراوانی رخ داده است و آخرین آن جنگ ایران و عراق بود و این پرخاشگری‌ها در بسیاری از مناطق دنیا همانند خاورمیانه (جنگ عراق و کویت) اروپا (جنگ میان قسمت‌های مختلف یوگسلاوی سابق) و در سال‌های دور می‌توان جنگ جهانی اول و دوم را نام برد. حال یک سئوال مطرح می‌شود که چرا خشونت‌های جمعی اتفاق می‌افتد.[24] دیویس معتقد است وقتی در جامعه‌ای خوشبختی به مدت زیادی وجود داشته باشد به دنبال آن نارضایتی بوجود می‌آید و به صورت نوعی بدبختی نمایان می‌شود. افزایش رضایت‌مندی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی همانند منحنی رو به افزایش انتظارات، باعث بالا رفتن توقعات و اصلاحات بیشتر می‌شود. وقتی این انتظارات برآورده شود احتمال به وقوع پیوستن خشونت جمعی بالا می‌رود. یکی دیگر از این نظریه‌ها در این زمینه که به وسیله‌ی دیویس بوجود آمده بر مفهوم محرومیت نسبی تأکید دارد. بر اساس این نظریه‌ی عمومی افراد موقعیت خودشان را با دیگران مورد مقایسه قرار می‌دهند. عدم رعایت عدالت ناشی از رابطه مداری به جای ضابطه مداری که منجر به روی کار آمدن افرادی می‌شود که مستحق نقش سپری شده به آن‌ها نیستند. حس محرومیت نسبی را افزایش داده و در طولانی مدت هم به علت ناکار آمدی ساختار و فشارهای وارده به افراد مستحق منجر به خشونت و مقابله با ساختار حاضر می‌گردد. آنچه که در ساختار بسیاری از کشورهای جهان سوم به وضوح به چشم می‌خورد.[25]

پرخاشگری ارادی:

روی هم رفته می‌توان گفت که برخی کارهای خشونت آمیز، عمدی و آگاهانه است و برای دستیابی به هدف بخصوص انجام می‌پذیرد چنان که می‌توان آن را از زاویه دیدگاه نخست رفتاری نگریست.

اما دیگر موارد پرخاشگری از نظر طبیعی بیشتر خود انگیخته‌اند و بهتر است آن را از دیدگاه رهبانیت دوم نظری که بر واکنش‌های غیر ارادی تأکید می‌ورزد بررسی کرد. به طوری کلی مردم هنگامی معتقدند که کسی نمی‌خواسته آسیبی به آن‌ها برساند، می‌کوشند جلوی تمایلات پرخاشگرانه ناشی از درد و رنج خود را بگیرند. جامعه از ما انتظار دارد که در برابر بدبختی‌ و گرفتاری‌های خود به ویژه هنگامی که بر اثر سرنوشت یا به اصطلاح بدشناسی روی می‌دهند خونسرد باشیم وبی‌تابی نکنیم. کودکان ضمن رشد خود توانایی مهار این تمایلات پرخاشگرانه ناشی از تصادف را تکامل می‌بخشند. در یک بررسی به پسران 7، 9 و 12 ساله گفته شد که پسر دیگری عمداً یا سهواً به دیگری آسیب رسانده است و از آنان پرسیده شده که اگر به جای قربانی بودند چه می‌کردند، هر سه گروه سنی کودکان گفتند چنانچه آسیب عمدی باشد آن را با همان شدت تلافی خواهند کرد اما در واکنش به آسیب اتفاقی تفاوت سنی خود را نشان می‌دهد.[26] بدین گونه که معلوم شد شدت واکنش پسران بزرگتر بر اثر یادگیری و رشد بیشتر دریافته بودند که نباید به کسانی که قصد آسیب زدن نداشته‌اند حمله کرد و یا از آنان انتقام گرفت. افرادی که عمداً آسیب دیده‌اند احتمالاً بیشتر به دنبال تلافی‌اند زیرا این وضع برای آنان کاملاً ناخوشایند است بدین معنی که نه تنها باید درد و رنج خود و رویداد بیزاری او را بر دوش کشند بلکه این فکر نیز که کسی می‌خواسته به آن‌ها آسیب برساند آزارشان می‌دهد. اینجاست که دو سرچشمه‌ی ناخرسندی به هم پیوند احساسات منفی نیرومندتری می‌آفرینند و به گرایش‌های پرخاشگرانه قوی میدان بیشتری می‌دهند.[27]

عوامل پرخاشگری:

1- علل عصب شناختی و شیمیایی:

ناحیه‌ای در مغز وجود دارد به نام بادامه که در افراد بشر و دیگر حیوانات پست‌تر، با رفتارهای پرخاشگرانه ارتباط دارد. هر گاه این ناحیه را به صورت الکتریکی تحریک کنند موجودات رام و سر به راه خشن و ستیزه جو می‌شوند به همین ترتیب هنگامی که از فعالیت عصبی این ناحیه جلوگیری شود موجودات ستیزه جو سر به راه می‌شوند.[28]

2- تستوسترون:

برخی از مواد شیمیایی بر پرخاشگری تأثیر دارند مثلاً تزریق تستوسترون، که یک هورمون جنس نر است پرخاشگری را در حیوانات افزایش می‌دهد درمیان افراد بشر نیز یافته‌ی مشابهی وجود دارد.

جیمز دابز و همکارانش دریافتند زندانیانی که هنگام زندانی شدن، سطح تستوسترون در خونشان بالا بود بیش از دیگران از مقررات زندان تخلف کردند و بخصوص در برخوردهای آشکار درگیر شدند. پس اگر مقدار تستوسترون بر پرخاشگری تأثیر دارد بدین معنا که مردان پرخاشگرتر از زنان هستند. الینور مکوبی و کارول جکلین در یک مطالعه‌ی پیمایشی گسترده بر روی کودکان دریافتند که پسرها به طور ثابتی از دختران پرخاشگرترند. مثلاً در یک مطالعه محققان کودکان کشورهای مختلفی مثل ایالات متحده، سویس و اتیوپی را هنگام بازی از نزدیک مورد مشاهده قرار دادند در میان پسران تعداد هل دادن، تنه زدن،‌و زدن خیلی بیشتر بود تا در میان دختران. چنین پرخاشگری در میان زنان ناشناخته یا حتی نادر است، بلکه به نظر می‌رسد که پرخاشگری در میان زنان نسبت به مردان کمتر متداول است.

«آلیس ایگلی و والدی استفن دریافتند که وقتی زنان مرتکب اعمال پرخاشگرانه می‌شوند بیشتر از مردان تمایل به احساس گناه یا اضطراب دارند این محققان همچنین مطرح می‌کنند که تفاوت‌های واقعی بین مردان و زنان، با وجود ثبات و پایداری،‌در معنای مطلق چندان زیاد نیست. با وجود این صراحت و پایداری این تفاوت‌های جنسی برجسته‌اند و نباید دست کم گرفته شوند. همان طور که ایگلی خاطر نشان کرده است در موقعیت‌های بسیار تفاوت‌های کوچک می‌توانند بی‌اندازه مهم باشند.

3. الکل:

یکی از مواد شیمیایی که بسیاری از افراد در سراسر جان با لذت مصرف می‌کنند الکل است. الکل معمولاً بازداری‌های ما را علیه ارتکاب اعمالی که جامعه به آن‌ها روی خوش نشان نمی‌دهد از جمله اعمال خشونت آمیز کاهش می‌دهد. مشاهدات نشان می‌دهد که در میخانه‌ها و باشگاه‌های شبانه غالباً نزاع‌هایی در می‌گیرد و خشونت خانوادگی، اغلب با سوء استفاده از الکل همراه است. آزمایش‌های کنترل شده آزمایشگاهی نشان می‌دهد که وقتی افراد به اندازه‌ای الکل مصرف کنند که از نظر قانونی مست شوند بیش از کسانی که الکل کمی مصرف کرده‌اند یا اصلاً الکل مصرف نکرده‌اند تمایل دارند که تحریکات را با خشونت پاسخ دهند.[29]

4- درد و ناراحتی:

درد و ناراحتی پیش درآمدهای پرخاشگری هستند اگر موجودی درد و رنج احساس کند. و نتواند از صحنه فرار کند. تقریباً ناگزیر به حمله دست می‌زند. اغلب ما انسان‌ها وقتی در معرض دردی سخت و غیر منتظره قرار می‌گیریم (مثلاً وقتی انگشت پای ما به چیزی می‌خورد) تندخو و تحریک پذیر می‌شویم و در نتیجه مستعد آن می‌شویم که به نزدیک‌ترین هدف در دسترس حمله کنیم. ج مریل کار لسمیت و کریگ اندرسون در تحلیلی منظم از درگیری‌هایی که بین سال‌های 1997 تا 1971 در 79 شهر روی داده بود دریافتند که در روزهای گرم در مقایسه با روزهای سرد آشوب‌ها به احتمال بیشتری روی می‌دهند به همین ترتیب در شهرهای عمده آمریکا از هوستون تگزاس گرفته تادمون آیووا هر چه روز گرم‌تر باشد احتمال اینکه جرائم خشونت آمیز روی دهد بیشتر است.[30]

عوامل خانوادگی پرخاشگری:

1. فقر:

 زندگی فقیران و مستمندان بسیار سخت و طاقت فرسا بوده و از طرفی میان فقر و پرخاشگری رابطه‌ی مستقیمی مشاهده می‌گردد. مثلاً در بخش‌های فقیر نشین ایالات متحده آمریکا میزان فزاینده‌ی سرقت عجیب به نظر نمی‌رسد. فقر به انواع دیگری از پرخاشگری نظیر خشونت‌های خانوادگی تبدیل می‌گردد همچنین در یک پژوهش محققان دریافتند که پدران بیکار به احتمال قریب به یقین بیشتر از پدران شاغل، کودکانشان را کتک می‌زنند.

2. تربیت نادرست والدین:

تربیت نادرست والدین را نباید نادیده گرفت. گاهی کودکان به خشونت می‌گرایند زیرا والدینشان عشق و محبت کافی به آن‌ها نداشته‌اند. بیشتر جوانان ضد اجتماع و پرخاشگر روابط سردی با والدینشان داشته‌اند و حتی در سال‌های نخستین زندگیشان از آنها دور بوده‌اند در واقع دوری از والدین و تبعیض میان فرزندان موجب افزایش روحیه پرخاشگری و بزهکاری در جوانان می‌شود. تربیت نادرست والدین به همراه تبعیض میان کودکان یا حتی کتک زدن آن‌ها پرخاشگری کودکان را تشدید می‌کند.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد کودکانی که با بدرفتاری والدین مواجه می‌شوند خود نیز در بزرگی همین الگوی رفتاری غلط را نسبت به کودکان روا می‌دارند. در پژوهشی دیگر نشان داده شده که والدین خصوصاً مادرانی که در دوران کودکی تنبیه شده‌اند بیش از دیگران، کودکان خود را تنبیه جسمانی می‌کنند.[31]

3. والدین به منزله‌ی الگوهای پرخاشگری:

والدین تنبیه شده در دوران کودکی رفتار نادرستی را نسبت به کودکان خود روا می‌دارند. تنبیه دوران کودکی علاوه بر ایجاد آسیب‌های جسمانی موجب رشد تمایلات پرخاشگرانه می‌شود. خشونت والدین ممکن است حتی موجب کاهش کنترل اجتماعی کودکان بر وقوع رفتارهای تأیید نشده اجتماعی گردد. وقتی والدین خشن کودکان خود را تنبیه می‌کنند معنایش این است که «آنچه را من انجام می‌دهم انجام بده نه آنچه را که می‌گویم» رفتار بیش از کلام تأثیر دارد در یک تحقیق مشخص گردید بزهکاران جوانی که توسط والدینشان در دوران کودکی تنبیه شده بودند در «دار التأدیب» دردسر و مزاحمت‌های بیشتری ایجاد می‌کردند. در واقع خشونت رفتاری بزهکاران جوان مشابه رفتار پدرانشان بود به عبارت دیگر آنها کُنش و رفتار بزرگسالان خود را آموخته بودند.[32]

4. نحوه‌ی برخورد خانواده با نیازهای کودک:

بروز پرخاشگری به عوامل خارجی بستگی دارد همچنین اگر با خواسته‌های کودک مخالفت نشود پرخاشگری او مطرح نمی‌شود. کسانی که در کودکی همیشه توقعات و انتظاراتشان برآورده شده بیشتر از کسانی که تأمین نیازها یا انتظاراتشان به تعویق افتاده نبرآورده شده بیشتر از کسانی که تأمین نیازها یا انتظاراتشان به تعویق افتاده یا بر آورده نشده خشمگین و پرخاشگر می‌شوند.

5. وجود الگوهای مناسب:

یکی از نیازهای اجتماعی انسان داشتن الگو در زندگی است. انسان‌ها علاقه دارند رفتار و کردار خود را مطابق کسی که مورد علاقه‌ی آنهاست انجام دهند. بررسی‌ها نشان داده که بیشتر کودکان پرخاشگر والدین خشن و متخاصم داشته‌اند. یعنی علاوه بر اینکه کودکان مذکور از محبت مناسبت و لازم برخوردار نبوده‌اند از الگوهای پرخاشگری موجود در خانواده نیز تأثیر پذیرفته‌اند یکی از محققان خانواده‌های پرخاشگر را علت اصلی انحراف و ناسازگاری کودکان می‌داند.[33]

6. تأیید رفتار پرخاشگرانه:

بعضی از افراد نه تنها پرخاشگری و زورگویی را تقبیح نمی‌کنند بلکه آن را نشانه‌ی شهامت و قدرت می‌دانند این افراد در کنار اعمال پرخاشگرانه خود و دیگران آن را مثبت، موجه و حتی لازم می‌دانند و بر آن صحه می‌گذارند. در مطالعات انجام شده مشاهده شده که وقتی کودک در چنین محیطی بزرگ می‌شود به موازات کسب قدرت بیشتر و افزایش حس خودنمایی پرخاشگری خود را با شدت بیشتر به صورت آشکار یا نهان بیان می‌کند.

7. تشویق رفتار پرخاشگرانه:

تشویق رفتار پرخاشگرانه از جانب والدین و دیگر افراد خانواده سبب تقویت و تثبیت این رفتار می‌شود. گاهی با والدین و مربیانی رو برو می‌شویم که به بهانه‌ی آموزش دفاع از خود به کودک می‌گویند: «نباید از کسی بخوری» «اگر از کسی خوردی تو را کتک خواهم زد» «نباید تو سری خور شوی» مسأله‌ای که بیشتر این نوع برخورد را پیش می‌آورد آن است که والدین با نیتی موجه و مفید آموزش دفاع از خود) ولی با روش نادرست کودک را به پرخاشگری تشویق می‌کنند.

8. تنبیه والدین و مربیان:

والدین و مربیانی که در برابر پرخاشگری و خشونت کودک عصبانی می‌شوند و خود به صورت پرخاشگرانه او را تنبیه می‌کنند نیز در تشدید این رفتار مؤثرند. در این وضعیت، تنبیه عامل فزاینده و تقویت کننده‌ی پرخاشگری است.

9. آشفتگی و ستیز در خانواده:

اختلاف زن و شوهر، ستیز والدین و فرزندان، نبودن یکی از والدین در خانواده، جدائی، طلاق، فقر و محرومیت‌های عاطفی، اجتماعی و اقتصادی از دیگر عواملی هستند که در خانواده ایجاد ناامنی می‌کنند. [34]

عوامل محیطی (اجتماعی، فرهنگی پرخاشگری):

عوامل موجود در محیط زندگی انسان می‌تواند در بروز و تشدید پرخاشگری یا تخفیف و تعدیل آن نقش اساسی داشته باشند. برخی از این عوامل عبارتند از:

1- زندگی در ارتفاع خیلی بلند و تغذیه ناقص:

رالف بولتون (Ralf Bolton) انسان شناس آمریکایی مدت دو سال در میان سرخپوستان قبیله‌ی کولا در جبال آند در پرو که به پرخاشگرترین انسان‌های روی کره زمین شهرت دارند بسر برد. و درباره‌ی علل پرخاشگری آن‌ها به مطالعه پرداخت و پرخاشگری افراد این قبیله را به سه عامل زیر نسبت داد: - زندگی در ارتفاعات خیلی بلند- کمبود مواد غذایی و تغذیه ناقص- جویدن برگ کوکا (Coca) که محتوای کوکائین و نوعی مخدر است و سبب می‌شود مصرف کنندگان آن موقتاً احساس آرامش کنند اما اثرات دراز مدت مصرف آن برای ساخت و ساز بدن زیان آور است.[35]

2- هنجاری بودن پرخاشگری:

در جامعه‌ای که پرخاشگری یک رفتار «هنجار» تلقی می‌شود. در مقایسه با جوامعی که چنین وضعی را ندارند پرخاشگری به مراتب بیشتر است همه‌ی ما این مفروضه نسبتاً جهانی را به یاد داریم که «مردان همیشه سلطه جو و پرخاشگرند در حالی که زنان مطیع و صلح جویند». اما در بین افراد آراپش (Arapesh) کوه نشینان گینه‌ی نو هم مردان و هم زنان رفتاری از خود بروز می‌دهند که آن را صفات زنانه می‌نامیم، ظاهراً این گروه رقابت، پرخاشگری و رفتار سلطه جویانه را کنار گذاشته و محبت و اعتماد دو جانبه را جایگزین آن ساخته‌اند در حالی که که موندوگومرها (Mundagumor) یک قبیله‌ی آدمخوارند که در گینه‌ی نو زندگی می‌کنند در اینجا هم مردان و هم زنان رفتاری بروز می‌دهند که مردانه تلقی می‌شود. آن‌ها بی‌باک، جابر، مستبد، پرخاشگر و آماده‌اند با کوچکترین تحریکی دعوا راه بیاندازند.

3- تقویت پرخاشگری به علت ضروریات اجتماعی و فرهنگی:

گاه به علت جنگ یا عوامل دیگر پرخاشگری در جامعه تقویت می‌شوند بدیهی است در چنین وضعیتی پرخاشگری با فراوانی بیشتر در افکار، تخیلات و اعمال فرد آن جامعه مشاهده می‌شود، زیرا جامعه به علت مقتضیات زمانی و مکانی خود پرورش آن را ضروری می‌داند.

4- مشاهدات اجتماعی:

گاه آنچه فرد در اجتماع مشاهده می‌کند مانند درگیری‌های اجتماعی، محدودیت‌های اجتماعی، تبعیضات، بی‌عدالتی‌ها و مانند آن موجب خشم و پرخاشگری در برخی افراد می‌شود. [36]

5- نقش رسانه‌های گروهی:

از جمله عوامل اجتماعی فرهنگی دیگر که در پیدایی و تقویت پرخاشگری نقش دارد رسانه‌های گروهی و بویژه تلویزیون است. درجه‌ی تأثیر پذیری افراد از برنامه‌های تلویزیونی به شرایط اجتماعی، اقتصادی و بسیاری از عوامل دیگر بستگی دارد. مطالعات آزمایشی یا تجربی نشان داده است زمانی که خشونت در فیلم‌های توجیه شده یا مورد تشویق قرار می‌گیرد امکان تقلید از آن توسط بینندگان بیشتر است ولی خشونت‌های اتفاقی در فیلم‌ها تنها باعث ایجاد نگرانی در تماشاگران می‌شود. و اگر نمایش نوعی از خشونت‌ها با زندگی واقعی تطابق داشته باشد و واقعی به نظر برسد تأثیر بیشتری بر بینندگان می‌گذارد. تلویزیون بیشتر بر کودکان نابالغ که هنوز قابلیت تشخیص خوب از بد را ندارند تأثیر می‌گذارد برای آ‌نها تلویزیون گزارشی است از اوضاع واقعی جهان زیرا تلویزیون به آن‌ها می‌فهماند که خشونت آسان‌ترین راه حل بسیاری از مشکلات است. این وابستگی به خشونت باعث می‌شود که آنان در آینده در درون خود خشونت را مهیج، جذاب و واقعی بپندارند. همچنین کارشناسان برخی از مسائل اجتماعی دیگر مانند بیکاری و فقر را نیز از عوامل اصلی ایجاد خشونت و جرم در جامعه معرفی می‌کنند.[37]

علت‌های زیست شناختی پرخاشگری:

1-  فرآیندهای ژنتیک:

در پژوهش‌های زیادی دو قلوهای یک تخمکی و دو تخمکی با استفاده از پرسشنامه‌های خود سنجی مقایسه شده‌اند در برخی از پژوهش‌ها عامل ژنتیکی برای پرخاشگری شناسایی شده. مطالعه‌ای در مورد 573 جفت دو قلو نشان می‌دهد که بین دوقلوهای یک تخمکی 40 درصد همبستگی وجود دارد در حالی که بین دو قلوهای دو تخمکی هیچ همبستگی وجود ندارد و نتیجه می گیرد که تأثیر ژنتیک بسیار قوی است. مطالعات انجام شده نشان می‌دهد که تکانشگری با رفتارهای پرخاشگرانه و ضد اجتماعی رابطه دارد (کوکارو، برگمان، و مک کلیران 1993، کارلی 1991).[38] پژوهشگران علاقه‌مندند که برای مطالعه بزهکاری یا رفتار جنایتکارانه خلق و خو را به پرخاشگری ارتباط دهند. توجه داشته باشید که فرد با خلق و خوی مستعد برای عمل پرخاشگرانه لزوماً بزهکار یا جنایتکار نمی‌شود شاید دلیل پیوند تکانشگری به پرخاشگری این باشد که به نظر می‌رسد مردم از اکثر تکانه‌های پرخاش جویانه خود بازداری می‌کنند لذا افراد تکانشگر که قادر به این کار نیستند تمایل بیشتری به پرخاشگری دارند.

2- هورمون و پرخاشگری:

هورمون و پرخاشگری در مردان: یکی از هورمون‌های اصلی مرتبط با پرخاشگری تستوسترون است. مطالعات انجام شده درباره‌ی اختگی نشان می‌دهد که تستوسترون نقشی اساسی در پرخاشگری ایفا می‌کند. آزمایش‌های مکرر در مورد افرادی که به دلیل تجاوز جنسی اخته شده‌اند نشان می‌دهد که اختگی موجب کاهش سائق جنسی و نیز موجب کاهش خصومت و تمایلات پرخاشگرانه می‌شود. (برمر 1959، هاکه 1950، استروپ 1960). تزریق تستوسترون به مردان اخته شده موجب بازگشت تمایلات پرخاشگرانه می‌شود. (هاکه 1950). لذا کاهش پرخاشگری به دلیل کاهش تستوسترون است نه به دلیل اخته شدن. داروهای ضد تستوسترون نیز برای درمان تجاوزگران جنسی به کار رفته است. این نتایج نشان می‌دهد که کاهش تستوسترون موجب کاهش پرخاشگری می‌شود.

هورمون پرخاشگری در زنان: برخی از پژوهش‌ها نشان داده که پرخاشگری در زنان شاید به دلیل عدم تعادل پروژسترون و استروژن باشد. برخی از زنان در دوران قاعدگی گرایش به رفتارهایی پیدا می‌کنند که دچار دردسرشان می‌کنند. برای مثال نتایج پژوهش‌ نشان می‌دهد که در دوره‌ی عادت ماهانه دختران مدرسه‌ای تمایل بیشتری به زیر پا گذاشتن مقررات مدرسه دارند و در نتیجه بیشتر تنبیه می‌شوند. در حالی که دخترانی مسئول اجرای مقررات هستند تمایل دارند در این دوره تنبیهات سختری را برای شکنندگان مقررات اعمال کنند (دالتون 1960) [39].

3- ساز و کار عصبی:

شواهد قابل ملاحظه‌ای پرخاشگری در حیوانات را به ساختارهای مختلف مغز مرتبط می‌سازد اما داده‌های بدست آمده از انسان اجازه‌ی چنین استنتاجی را نمی‌دهد. نتایج جراحی روانشناختی نشان می‌دهد که برداشتن لوب گیجگاهی و بادامه اثر آرام کننده‌ی چشمگیری دارد. لی دوکس معتقد است که بادامه نقشی تعین کننده در پرخاشگری ایفا می‌کند. بادامه نه تنها موجب راه اندازی پاسخ گریز و فرار بلکه موجب راه اندازی اعمال دفاعی بدون درگیری کامل کرتکس نیز می‌شود.

علت‌های شناختی پرخاشگری:

الگوی عملی قهرآمیز:

در این نظریه ابتدا باید سه مفهوم را تعریف کنیم، اول: عامل فردی است که اطلاعات را ارزیابی می‌کند و درباره‌ی اینکه در موقعیت‌های مختلف چه کار باید کرد تصمیم می‌گیرد. دوم، اهداف افرادی هستند که به وسیله‌ی عامل تهدید می‌شوند یا با خواسته‌های او همخوانی ندارند. سوم، هدف نهایی معرف انگیزه‌‌ها و ارزش‌هایی است که باعث می‌شود عامل به گونه خاصی فکر کند و تصمیم بگیرد و به شیوه‌ی خاصی عمل کند. هنگامی که رفتار هدف با انگیزه‌ها و ارزش‌های عامل همخوانی داشته باشد نیازی به عمل قهر آمیز نیست.

عمل قهر آمیز تنها زمانی رخ می‌دهد که رفتار دیگران در جهت خواسته‌های عامل نباشد. هدف عمل قهر آمیز آوردن رفتار در جهت رفتار مورد نظر است. هنگامی که والدین رفتار کودکان خود را مورد توجه قرار می‌دهند. (برای مثال اینکه اتاق کودک تمیز است یا خیر) رفتار کودک را با انتظارات خودشان مقایسه می‌کنند، اگر چنین بود نیازی به عمل قهر آمیز پیدا نمی‌شود.[40] اگر چنین نبود والدین نوعی از عملکرد قهر آمیز را انتخاب می‌کند، شاید سرزنش ساده.

عدالت:

غالباً هنگام تصمیم‌گیری برای اعمال عمل قهرآمیز به رعایت عدالت توجه می‌شود. عدالت ارزشی است که در اوایل زندگی از تعامل با والدین و دیگر افرادی که برای ما سرمشق هستند کسب می‌کنیم به ما آموخته‌ می‌شود که نتایج آنچه داده و حال حاضر انجام می‌دهیم در آینده خواهیم دید، برای مثال اگر کارهای روزمره‌ی خود را درست انجام دهیم می‌توانیم انتظار داشته باشیم آخر هفته پول تو جیبی بیشتری دریافت کنیم. لرنر (1977) معتقد است که اگر به وعده‌های خاصی که در کودکی به افراد داده می‌شود عمل شود اعتقاد به عدالت در دنیا در فرد بوجود می‌آید. در چنین دنیایی می‌توان بدون نگرانی نسبت به آ‌ینده زندگی کرد. مقررات وضع شده را می‌توان در حکم هنجار دانست. البته مقررات عادلانه تنها شامل اطاعت از هنجارها نیست بلکه پذیرفتن مسئولیت اعمالمان نیز هست. اگر همه‌ی مسئولیت اعمالمان را بپذیریم می‌توانیم منتظر باشیم که آسیب نمی‌بینیم یا دیگران بیش از آنچه حق آنهاست نصیبشان نخواهد شد.[41] در بعضی از نظریه‌ها عدالت همیشه جایی برای برخی از موارد مانند: کم توا نی ذهنی، معلولیت، سن و حتی جنسیت در نظر گرفته می‌شود در این موارد نیز هنجارها نقش دارند حتی اگر فکر کنیم که افرادی خاص نباید از کمک رفاهی دولت استفاده کنند باید از هنجارها پیروی کنیم.

خشنوت میان فردی:

مطابق با نظریه‌های روان شناختی کنترل آن چه موجب عمل خشونت آمیزی شود خطر از دست دادن قدرت (کنترل) است. والدینی که از کودکان خود سوء استفاده می‌کنند این کار را برای حفظ قدرت انجام می‌دهند. نبود مهارت‌های کنترل رفتار فرزندان به کمک ابزارهای مورد پذیرش جامعه باعث می‌شود که آنها به خشونت فیزیکی متوسل شوند.

سیاستمداران مجبورند قدرت کسب کنند و قدرت کسب شده را حفظ کنند. در نظام سیاسی سیاستمداران می‌کوشند تا این اطمینان را بوجود آورند که توزیع منابع به روش منصفانه و عادلانه انجام می‌گیرد. افرادی که از نظر آنها منابع به طور عادلانه تقسیم نمی‌شود یا رفتارها منصفانه نیست، غالباً دولت و قوانین آن را نمی‌پذیرند و به خشونت متوسل می‌شوند.[42]

عوامل تقویت کننده پرخاشگری:

1. عامل یادگیری:

بندورا بر این حقیقت تأکید دارد که پرخاشگری همانند سایر شکل‌های پیچیده رفتار اجتماعی تا حد زیادی از طریق تجربه مستقیم یا مشاهده‌ی رفتار دیگران آموخته می‌شود.[43]

بر اساس نظریه بندورا حیوانات و انسان‌ها به صرف دیدن رفتارهای دیگران آن‌ها را می‌آموزند. یادگیری مشاهده‌ای و تقلید از مبنای اصلی این نظریه به حساب می‌آیند. بر این اساس رسانه‌های عمومی به خصوص تلویزیون از عوامل قدرتمند برای یادگیری اجتماعی هستند. تردیدی نیست که تلویزیون نقش عمده‌ای در اجتماعی کردن کودکان ایفا می‌کند. تصاویر پرخاشگرانه در سینما و تلویزیون یکی از منابع پرخاشگری در کودکان است، در یک مطالعه‌ی خاص بچه‌های مهد کودک را به دو گروه آزمایشی و کنترل تقسیم کردند. بچه‌های گروه آزمایش شاهد یک بزرگسال به عنوان الگو بودند که با تعدادی عروسک وارد اتاق شده و مدتی را به صورت پرخاشگرانه به بازی با عروسک‌ها و زدن و انداختن آن‌ها پرداختند. گروه کنترل شاهد بازی همان مدل اما به صورت شوخی گونه بودند. وقتی به کودکان هر دو گروه اجازه داده شد که به صورت آزادانه اعمال پرخاشگرانه را انجام دهند در گروه آزمایش کودکان اعمال پرخاشگرانه بیشتری به صورت تقلید از الگو نسبت به گروه شاهد از خود نشان دادند.

تحقیقات متوالی نشان داده‌اند که تمایل به پرخاشگری به وسیله‌ی تقلید از رفتار پرخاشگرانه افزایش پیدا خواهد کرد. اگر: 1) الگوی مورد مشاهده بعد از اعمال پرخاشگرانه پاداشی دریافت کند. 2) بزرگسالان رفتار پرخاشگرانه الگو را تأیید و تشویق کنند. 3) و الگو به همراه یک کودک رفتار پرخاشگرانه را انجام دهد. [44]

2. عقده‌ی خود کم بینی:

عقده خود کم بینی یا عقده حقارت معمولاً در نتیجه‌ی احساس‌های متعدد از جمله نقص بدنی یا کمبود روانی به وجود می‌آید و کسی که دچار این نقیصه‌های واقعی یا خیالی باشد ممکن است برای جبران یا پنهان کردن آن به خشونت و پرخاشگری روی می‌آورند. مانند قساوت قلب و رفتار جنایت بار آقا محمد خان قاجار که می‌توان به محرومیت او از فعالیت جنسی نسبت داد.

3. عامل تعصب:

تعصب در هر چیز به خصوص در ایدئولوژی‌های مذهبی و سیاسی می‌تواند موجب خشونت و پرخاشگری گردد. به عنوان مثال جریان تفتیش عقاید در اروپا بخصوص در کشورهای ایتالیا و اسپانیا.[45]

عوامل غریزی، ارثی پرخاشگری:

جمعی از روان شناسان از جمله فروید و لورنز (Lorenz) بر این عقیده‌اند که پرخاشگری در انسان منشأ غریزی دارد. از این رو انسان با استعداد بالقوه‌ای از روحیه‌ و رفتار پرخاشگرانه به دنیا می‌آید. برخی عوامل ژنتیکی (ارثی) را در پیدایی و بروز پرخاشگری مؤثر می‌دانند و معتقدند همان طور که رنگ چشم یا مو،‌گروه خونی و بسیاری از جنبه‌های مشابه زیستی قابل انتقال از نسلی به نسل دیگر است. پرخاشگری نیز به وسیله‌ی ژن‌ها از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود.

ملانی کلاین (M.Kline) از برجسته‌ترین پیروان فروید که با او اختلاف نظرهایی هم دارد، ولی همچون فروید معتقد به وجود غریزه‌ی مرگ است، پرخاشگری را صفتی سرشتی و اصیل می‌داند و می‌گوید مایه این صفت در نوزاد وجود دارد و کودک را از روز تولد دچار کشمکش درونی و دلواپسی می‌کند و او را میان دو کیفیت متضاد قرار می‌دهد. یکی امکان آزار رساندن و تباه کردن کسانی که از او پرستاری می‌کنند.

و دیگری آسیب رساندن و تباه کردن خویش. لمبروزو (Lombrozo) جرم شناس معروف ایتالیایی معتقد بود که وجود نقص بدنی در برخی اشخاص سبب می‌شود که به پرخاشگری و جنایتکاری روی بیاورند یا به اصطلاح جانیِ بالفطره باشند.[46]

عوامل ایجاد کننده‌ی پرخاشگری:

ناکامی:

مهمترین عامل در ایجاد پرخاشگری از میان همه‌ی موقعیت‌های ملال انگیز ناکامی است. اگر فردی در نیل به هدف خود با شکست مواجه شود ناکامی حاصل احتمال پاسخ پرخاشگرانه او را افزایش می‌دهد. آزمایش معروف راجر باکر، تاما را دِمبو و کورت لوین تصویر روشنی بین ناکامی و پرخاشگری نشان می‌دهد. این روانشناسان کودکان خردسال را با نشان دادن اتاقی پر از اسباب بازی‌های جالب و اجازه ندادن بازی به آن‌ها ناکام کردند. کودکان در پشت حائلی سیمی ایستادند و امیدوار بودند که با آن اسباب بازی‌ها بازی کنند اما به آنها دسترسی نداشتند. پس از انتظاری طولانی و دردناک سرانجام اجازه یافتند که با اسباب بازی‌ها بازی کنند. همچنین در این آزمایش گروه دیگری نیز از کودکان مستقیماً و بدون اینکه ناکام شوند اجازه یافتند با اسباب بازی‌ها بازی کنند. گروه دوم کودکان با نشاط و سرور به بازی پرداختند. در صورتی که گروه ناکام هنگامی که سرانجام به اسباب بازی‌ها دسترسی پیدا کردند آن‌ها را به طرف دیوار پرت کرده و لگد مال کردند. تمیز بین ناکامی و محرومیت اهمیت بسیاری دارد. کودکانی که اصلاً اسباب بازی ندارند پرخاشگر نمی‌شوند ولی کودکانی که توقع دارند با اسباب بازی‌ها بازی کنند ولی انتظار آن‌ها برآورده نشده احساس ناکامی کردند و باعث رفتاری مخرب در آن‌ها گردید. ناکامی نتیجه‌ محرومیت نیست بلکه زاده‌ی محرومیت نسبی است. مثلا اگر من تصمیم بگیریم که تحصیل نکنم و شما تصمیم بگیرید که تحصیل کنید اگر شغل بهتری نصیب شما شود من احساس ناکامی نمی‌کنم و ا گر هر دو ما تحصیل کنیم و شما شغل آبرومندی بدست آورید و به من (به علت اینکه سیاهپوش، مکزیکی و یا زن هستم) رُفتگری پیشنهاد شود ناکام خواهم ماند. و تنها هنگامی که این تبعیض وجود داشته باشد. ناکامی شدیدتر می‌شود و پرخاشگری نیز وجود خواهد داشت.[47]

طبق فرضیات ناکامی، تمایل به پرخاشگری هنگامی که از رفتار هدفمند بازداری شود، افزایش می‌یابد. (برکووتیز (1962، میلر 1941). حوادث روزمره‌ای مانند بسته بودن رستوران مورد علاقه‌ی ما، یا در صف ایستاده برای دیدن فیلم ممکن است موجب ناکامی شود که به سهم خود موجب افزایش تمایل به پرداختن به رفتارهای پرخاشگرانه می‌شود.[48]

بلوغ جنسی:

زیست شناسان بر این باورند بیشترین تغییراتی که هنگام پرخاشگری در بدن و اعمال آن روی می‌دهد، همان‌هایی است که به هنگام به کار افتادن امیال جنسی به وقوع می‌پیوندند. در واقع همانطور که میل جنسی جانور را به جنب و جوش می‌اندازد و او را متجاوز، تسلط جو و یا پرخاشگر می‌سازد. انسان هم از این قاعده مستثنی نیست. التبه تجاوز و پرخاشگری انسان در این مورد غالباً به نرمش، نوازش و ریشخند طرف مقابل همراه است و این امر خشونت و تجاوز را تعدیل می‌کند ولی گاهی هم این چاشنی دلپذیر در کار نیست و تجاوز صورتی خشن و آزار دهنده به خود می‌گیرد که در کسانی که به بیماری سادیسم (دیگر آزاری) مبتلایند دیده می‌شود این افراد از آزار رساندن و شکنجه دادن طرف مقابل لذت می‌برند و احیاناً بدون رفتار خشونت آمیز که گاه ممکن است منجر به قتل شوند نمی‌توانند شهوت جنسی خود را ارضا کنند.[49]

درک میلز روانکاو انگلیسی عقیده دارد که نوجوانی و بلوغ دوره‌ی ناسازگاری‌هاست و در این دوران نوجوانان ناراحت و مضطرب هستند این عقیده در بیشتر اجتماعات مورد قبول قرار گرفته که نوجوانی و بلوغ دوره‌ای است که طی آن نوجوان به موجودیت و هویت خود پی می‌برد و این کار برای او معمولاً از راه تضادها و اختلاف‌های قابل فهم با پدر و مادر و نسل‌های قدیمی‌تر جامعه صورت می‌گیرد. این تضادها و اختلافات و اکنش‌های دیگری از جمله سرکشی و نافرمانی، ناسازگاری و پرخاشگری و در مراحل حادتر رفتار نوروتیکی و غیر طبیعی و انواع بزهکاری نوجوانان را به دنبال می‌آورد.[50]

فقر:

ملل یا گروه‌های اجتماعی که از مواد غذایی بسنده‌ای برخوردار نمی‌شوند از پوشاک و مسکن نیز به طور نسبی کم بهره می‌مانند ودر چنین احوالی نمی‌توان انتظار داشت که وضع آموزشی و بهداشت و رفاه اجتماعی مطلوبی نیز داشته باشند. فقر غذایی انواع فقر فرهنگی و اجتماعی را به گروه‌های اجتماعی فقیر تحمیل می‌کندو آنان بواسطه‌ی تحمل گرسنگی مُزمن هر چه می‌جویند صرف تغذیه و احتمالاً بعدها صرف پوشاک و مسکن خویش می‌کنند و امکان صرفه جویی و سرمایه‌گذاری مجدد را کمتر می‌یابند. در صورتی که در همین هنگام گروه‌های توانگر خود را از تمام جهات مادی و معنوی توانمند می‌سازند و از مستمندان فاصله بیتشری می‌گیرند که در پیرو آن وجه تفاهم بین گروه‌های غنی و فقیر حتی در کشورهای صنعتی و پیشرفته مانند ایالات متحده آمریکا نیز کمتر شده، همزیستی آنان دشوارتر می‌گردد.[51] بنابراین کوشش فقرا برای بدست آوردن امکانات زیستی و تلاش مال ا ندوزان برای پاسداری از منافع خویش تضادی را بین این دو گروه بر می‌انگیزد که در حد فردی یا جمعی سوانح خونینی را به بار می‌آورد و عواقب سوئی را بجای می‌گذارد.[52]

حوادث ناخوشایند:

حوادث ناخوشایند عامل اصلی ایجاد پرخاشگری عاطفی، خشم آلود یا آنچه دیگران آن را عصبانیت یا ا نگیزش اجتناب می‌نامند می‌باشد. آسیب جسمانی نمونه‌ای روشن از محرک‌های ناخوشایند است. آسیب می‌تواند در شرایطی معین به واکنش پرخاشگرانه بینجامد. اگر به حیواناتی که در یک قفس هستند. شوک الکتریکی یا آزار جسمانی وارد شود غالبا مضطرب می‌شوند. آسیب نقشی قاطع در بروز پرخاشگری ایفا می‌کند. رابطه‌ی آسیب و پرخاشگری میان انسان و حیوان مشترک است همچنین بسیاری از افراد در موقع سر درد یا دندان درد پرخاشگر می‌شوند و رفتارهای پرخاشگرانه از خود نشان می‌دهند. از این رو وجود شرایط نامطلوب، افراد را بر حسب نوع رنج وارده به سوی پرخاشگری می‌کشاند.[53]

مشکلات جسمانی:

مشکلات جسمانی می‌تواند موجب ایجاد پرخاشگری شود. مثل بچه‌هایی که خوب نمی‌بینند، به خوبی حرف نمی‌زنند و نمی‌توانند دیگران را توجیه کنند زود عصبانی می‌شوند. کودکانی که ضعیف هستند و یا قند خونشان پایین است زود دستخوش عصبانیت می‌شوند، کودکی که دل درد دارد بیشتر پرخاشگری می‌کند یا کودکی که خودش را خیس کرده عصبانی می‌شود و پرخاشگری می‌کند. خانم‌‌ها به طور کلی یک رفتار دوره‌ای دارند در دوره‌ی عادت ماهیانه به دلیل شرایط زیستی آستانه مقاومت آن‌ها به حداقل می‌رسد و رفتار پرخاشگرانه شان به حداکثر ظهور می‌یابد. هم چنین کودکانی که کم خون هستند یا قند خونشان پایین است و یا همواره دچار درد یا ناراحتی می‌باشند. بیشتر در معرض پرخاشگری قرار دارند.[54]

نژاد ستایی:

مردمان قاره‌ها و کشورهای مختلف بر پایه رنگ، پوست، مو، شکل جمجمه و چهره از هم شناخته می‌شوند. تقسیم جمعیت کره زمین بر پایه‌ی ویژگی‌های زیستی کاملاً منطقی و علمی است، منظور از نژاد گروه‌های زیادی از مردم هستند که خاستگاه ارثی مشترک و صفات تنی نسبتاً همسانی دارند. انسان شناسان مردمان را به سه نژاد تقسیم می‌کنند. سفید، زرد، سیاه (هندو اروپایی، مغولی، سیاه فام)[55].

در دهه‌ی چهارم سده بیستم، آلمان فاشیستی در جستجوی «فضای تنفسی» نخست کشورهای همجوار را به تصرف در آورد، سپس به هوس به چنگ آوردن سرزمین‌های وسیع‌تر و نیروی انسانی ارزان بهاتر و مصرف کنندگان پر شمارتر افتاد. هیتلر برای تحقق داستان «گرگ و میش» اعلام می‌کرد: ما باید این جماعت را از بین ببریم. چنین کاری جزو وظایف ما در حمایت از ملت آلمان به شمار می‌آید. لازم است که ما شیوه‌ها و شگردهای نابودسازی جماعت را پی گیری کنیم (کوره‌های آدم سوزی در آشونیس). اگر از من بپرسند منظورم از نابود سازی جماعت چیست؟ پاسخ خواهم داد که منظورم نابود کردن تمام یک نژاد است. اگر من گلهای ملت آلمان را به جهنم جنگ اعزام می‌کنم و خون گرانبهای آلمانی را نثار می‌کنم مسلماً من حق دارم میلیون‌ها آدم از نژاد پست را نابود سازم که چون کرم زیاد می‌شوند. نژاد ستایان نه تنها ملتی را بر علیه ملت دیگر برمی‌انگیختند بلکه تمام ملل اروپایی و آمریکایی شمالی را در برابر ملت‌های آسیایی و آفریقایی قرار می‌دادند.[56]

پرخاشگری برای جلب توجه عمومی:

در جامعه‌ای پیچیده‌ و بی‌تفاوت مانند جامعه‌ی ما پرخاشگری ممکن است شیوه‌ی نمایانی را برای اقلیت‌های ستمدیده در جلب توجه اکثریت ساکت باشد. هرگز خشونت صرفاً منتج به اصلاح وضعی که باعث آن شده بود نمی‌گردد.[57] خشونت موجد خشونت است. نه تنها به صورت ساده حمله متقابل قربانی به دشمن خود، بلکه به صورت خیلی پیچیده‌تر و عیارانه‌تری که حمله کننده می‌کوشد تا خشونت خود را از طریق مبالغه درباره شرارت دشمن خود توجیه کرده و احتمال حمله‌های دیگر را افزایش می‌دهد. رفتار جنگجویانه نگرش‌های جنگویانه را تقویت می‌کند، نوع ملایمتری از پرخاشگری وسیله‌ای ممکن است منتج به اصلاح عوارض اجتماعی شود. بدون تولید تعارض دورانی آشتی‌ناپذیر اعتصابات تحریم‌ها و اشغال غیر خشونت آمیز اماکن همه به طور مؤثری برای بیداری این ملت نسبت به شکوه‌های واقعی به کار رفته‌اند. خشونت را نمی‌توان مانند شیر آب باز و بسته کرد. پژوهش‌ها به کرات نشان داده‌اند که تنها راه حل، یافتن طریقی برای کاهش خشونت است. در عین حال که به کاهش بی‌عدالتی که موجب ناکامی است و اغلب منجر به پرخاشگری خشونت آمیزی می‌گردد اقدام کنیم.[58]

علل پرخاشگری نوجوانان:

پرخاشگری و خشونت نوجوانان دو دلیل عمده دارد: یکی آنکه بسیاری از نوجوانان برای مقابله با تهدیدهای جسمی و روانی به خشونت روی می‌آورند. وقتی که در محل زندگی، مدرسه، کوچه و خیابان نوجوانان خشونت حاکم باشد آنان نیز یاد می‌گیرند برای مقابله با تهدیدهای مستمر زندگی از خشونت استفاده کنند.[59]

نوجوانان دیگری که از نظر روانی در مرز پایین اختلال هذیانی پارانویا هستند غالبا و به طور مستمر نسبت به افراد بزرگسال و همسال خود بدگمانند و به همین دلیل برای حفاظت روانی از خود به پرخاشگری و خشونت متوسل می‌شوند دومین منبع پرخاشگری و خشونت در دوره‌‌ی نوجوانی نیاز شخص به قدرت است بسیاری از پسران و دختران جوان احساس می‌کنند که در بسیاری از مسائل زندگی تحت فشار و تحمیل قرار دارند. وقتی که والدین این افراد سلطه‌گر و خشن باشند معلمان آن‌ها سرد و بی‌تفاوت و همسالانشان نیز پرخاشگر باشند تنها وسیله‌ای که برای دفاع از خود و احساس قدرت شخصِ این گروه از نوجوانان باقی می‌ماند خشونت و پرخاشگری است اینان از خشونت استفاده می‌کنند تا قدرت نمایی کنند. اگر نوجوانی که دچار این نوع خشونت است از نظر اعمال کنترل شناختی بر رفتار خود ضعیف یا رشد نایافته باشد. رفتارهای خشونت آمیز او حالت تکانش دارد یعنی هر وقت احساس خطر کند یا احتیاج به احساس ارزش و قدرت پیدا کند رفتار تکانش و هیجانی از خود نشان می‌دهد.[60]

کاهش پرخاشگری:

1- استدلال محض:

مطمئناً می‌توانیم که بسیاری از مردم را متقاعد سازیم که جنگ ناشایسته است و خشونت در خیابان‌ها نامطلوب است. این گونه استدلال‌ها صرف نظر از اینکه چه قدر است و تا چه اندازه قانع کننده‌اند رفتار پرخاشگرانه را به مقدار زیادی کاهش نمی‌دهند. فرد حتی اگر بداند که رفتار پرخاشگرانه او نامطلوب است باز هم پرخاشگری می‌‌کند مگر اینکه معتقد باشد که پرخاشگری برای شخص او نامطلوب است. ارسطو حدود 2000 سال پیش اظهار داشته است که بسیاری از مردم را نمی‌توان فقط با استدلال منطقی مجاب کرد. مثلاً چون مسأله مهار پرخاشگری در اوایل کودکی حائز اهمیت است یعنی زمانی که فرد کوچکتر از آن است که بتوان با او استدلال کرد در چنین موقعیتی استدلال‌های منطقی ارزش کمی دارند.[61]

2- تنبیه:

برای مردم عادی راهی بدیهی برای کاهش پرخاشگری تنبیه آن است در واقع اگر بچه‌ها توسط بزرگسلانی که قبلاً آنها را محبت و نوازش کرده‌اند تنبیه بدنی بشوند حتی هنگامی که آن بزرگسال دور از نظر باشد طبق خواسته‌های او رفتار می‌کند. از سوی دیگر کودکانی که توسط بزرگسالی سرد و بی‌محبت تنبیه بدنی شوند احتمال اینکه در غیاب او مطابق خواسته‌هایش رفتار کنند خیلی کمتر است. بدین سان دلایلی وجود دارد که نشان می‌دهد اگر تنبیه خردمندانه و در زمینه رابطه‌ای گرم و پر محبت انجام بگیرد می‌تواند مثمر ثمر باشد.

تنبیه شدید یا مقید کننده می‌تواند بی‌اندازه ناکام کننده باشد و از آن جا که ناکامی یکی از علل اصلی پرخاشگری است. عاقلانه است که از استعمال فنون ناکام کننده در کوشش جهت تقلیل پرخاشگری احتراز شود. تنبیه شدید اغلب متابعت به بار می‌آورد، اما به ندرت منجر به درونی کردن می‌شود به منظور برقرار ساختن نمونه‌‌های رفتار غیر پرخاشگرانه در بلند مدت ضروری است که کودک ترغیب شود تا مجموعه‌ای از ارزش‌ها را درونی کند که پرخاشگری را خوار و بی‌مقدار می‌سازند. آزمایش‌های مریل کار لسمیت، جوناسان فریدمن نشان داد که در مورد کودکان کم سن و سال تهدید به تنبیهات ملایم خیلی مؤثرتر است تا تهدید به تنبیهات سخت و شدید. تنبیه نباید خیلی سخت باشد و گرنه کودک نیازی به یافتن توجیه اضافی برای عدم پرخاشگری خود ندارد از سوی دیگر تنبیه باید به اندازه‌ی کافی شدید باشد تا او را موقتاً‌ از پرخاشگری باز دارد این نکته خیلی مهم است اگر چه تهدید به تنبیه طفل به اندازه‌ای سخت نباشد که کودک موقتاً از پرخاشگری دست بردارد نتیجه‌ی معکوس به بار خواهد آمد.[62]

شواهد موجود تأثیر تنبیه را به عنوان شیوه‌ای مطمئن جهت کنترل پرخاشگری رد می‌کند. در شرایطی معین والدین، مربیان و نیروهای انتظامی باید کسانی را که از خود رفتاری نادرست بروز می‌دهند را تنبیه کنند. اگر تنبیه همراه با تنبه (آگاهی) باشد می‌تواند سریع به اصلاح نادرست واهداف مورد نظر کنترل کنندگان منتهی گردد. در یک تجربه معلمان به دانش آموزانی که مسأله‌ای را درست حل می‌کردند یک «کارت تشویق» به جای نمره داده و سپس در صورتی که آن‌ها به پرخاشگری دست می‌زدند کارت تشویق را از ایشان می‌گرفتند در نتیجه واکنش‌های پرخاشگرانه این دانش آموزان عملاً دو برابر گردید.[63]

3- تنبیه نمونه‌های پرخاشگر:

راه دیگر در رابطه با اثر تنبیه عبارت از تنبیه شخصی دیگر است، همچنین استدلال شده است که ممکن است پرخاشگری را با عطف توجه کودک به نمونه و سرمشق پرخاشگر که سرنوشتی نافرجام دارد کاهش داد. تماشای سرمشقی که برای پرخاشگری تنبیه می‌شود میزان کلی پرخاشگری را از میزان پرخاشگری گروهی که اصولاً در معرض نمونه‌ای پرخاشگر قرار نگرفته بود پایین‌تر نیاورد. به عبارت دیگر مشاهده پاداش یافتن پرخاشگری رفتار پرخاشگرانه را در کودک افزایش می‌دهد و مشاهده‌ی تنبیه شدن آن رفتار پرخاشگرانه‌ی کودک را ازدیاد نمی‌بخشد. اما روشن نیست که مشاهده‌ی تنبیه شدن پرخاشگر رفتار پرخاشگرانه را کاهش می‌دهد.

4- پاداش دادن به نمونه‌های دیگر رفتار:

امکان دیگری که مورد تحقیق قرار گرفته نادیده گرفتن کودک است هنگامی که پرخاشگرانه رفتار می‌کند و پاداش دادن به او برای رفتار غیر پرخاشگرانه در آزمایشی که توسط پال برون و راجرز الیوت در یک مهد کودک انجام گرفت به مربیان مهد کودک یاد داده شد تا همه رفتارهای پرخاشگرانه کودکان را نادیده بگیرند در عین حال از مربیان خواسته شد تا خیلی به بچه‌ها توجه کنند و بویژه هنگامی که اعمالشان مغایر پرخاشگری است از قبیل بازی دوستانه،‌شریک کردن دیگران در اسباب بازی‌ها و همکاری با دیگران توجه خاصی به آن‌ها مبذول دارند پس از چند هفته کاهش قابل ملاحظه‌ای در رفتار پرخاشگرانه آن‌ها بوجود آمد.[64]

5- ایجاد هم حسی نسبت به دیگران:

سیمور فشباخ می‌گوید که وارد آووردن درد و رنج عمدی به دیگران برای اغلب مردم مشکل است مگر اینکه بتواند راهی برای انسانیت زدایی از قربانی خود بیابند اغلب افراد برای اعمال پرخاشگری زیاد باید از قربانیان خود انسانیت زدایی کنند که موجب می‌شود از طریق خصوصیت هم حسی ارتکاب پرخاشگری مشکلتر می‌شود در واقع نرما و سیمور فشباخ یک ضریب همبستگی منفی بین توانایی هم حسی و پرخاشگری در کودکان یافته‌اند و هر چه این توانایی بیشتر باشد اعمال پرخاشگری کمتر می‌شود.[65]

6- زمان:

یک شیوه مهم برای کاهش پرخاشگری عبارت از منزوی کردن این واکنش و ممانعت از کامیابی آن‌هاست،‌در یک پژوهش محققان پسر جوانی را که بسیار عصبانی بود و می‌رفت که به پرخاشگری دست بزند. در یک اتاق تنها نگهداشتند در این هنگام پسری که در حالت عصبانت کامل بود نمی‌توانست هیچ کاری ا نجام دهد و هنگامی می‌توانست از اتاق خارج شود که عصبانیتش رفع شده باشد. به این ترتیب گذر زمان می‌تواند از فراوانی وقوع رفتار نادرست بکاهد. اگر رفتارهای نامطلوب ماجراجویانه که پاداش دریافت می‌کنند با بی‌اعتنایی مواجه شده و در مقابل به رفتارهای مطلوب پاداش داده شود. از میزان وقوع پرخاشگری کاسته می‌شود.

7- تعلیق:

والدین با استفاده از روش تعلیق می‌آموزند که خود را کنترل کنند و از فریاد زدن بر سر فرزندانشان یا کتک زدن او برای سرکوبی پرخاشگری‌اش خودداری می‌کنند والدین باید کودک را در جای دیگری مثلاً اتاق خواب یا هال ب‌گذارند تا امکان پرخاشگری از بین برود. بر حسب سن کودک و میزان کنترل والدین می‌توان چنین روشی را عملی کرد. ساده‌ترین شکل آن این است که کودک را روی یک صندلی در یک سوی اتاق بنشانیم و برای مدت 5 دقیقه به او بی‌اعتنایی ‌کنیم. مادر باید به آرامی ولی محکم نارضایتی خود را از رفتار او اعلام کند. اول که کودک را روی صندلی می‌نشانیم لازم است با دست مدت کوتاهی او را به همان وضعیت نشسته نگهداریم ولی همین که کودک در صندلی قرار گرفت، می‌توان از فشار دست کم و او را رها کرد. همین که بدخلقی و خشم و خشونت و گریه کودک کمتر باشد و آرام گرفت می‌گذاریم از روی صندلی بلند شود. اگر کودک حین نشستن روی صندلی مدام گریه کند باید همین که دیدیم یک لحظه دست از گریه برداشت به او اجازه دهیم از روی صندلی پایین بیاید. باید به کودک آنقدر بی‌اعتنایی کنیم تا دست از گریه کردن بر دارد. روش تعلیق روش بسیار مؤثری در کنترل رفتار پرخاشگرانه است. ولی لازم است که به هنگام برخورد با مشکل عملی شود و والدین هم باید آرامش خود را حفظ کنند.[66]

8- فرو خوردن خشم:

یکی از شیوه‌های مردم کنترل پرخاشگری، آماده کردن جامعه برای عدم تأیید پرخاشگران است در این صورت، انسان‌ها ملزم می‌گردند هنگام عصبانیت خشم خود را فرو خورده و به پرخاش دست نزنند برخی از روان شناسان معتقدند اعمالی مانند شکست یک عروسک با چکش موجب تخلیه انرژی پرخاشگرانه از کودکان می‌شود. محققان به بررسی این دیدگاه پرداخته و متوجه شده‌اند این روش تخلیه پرخاشگری نمی‌تواند میزان وقوع آتی پرخاشگری را کاهش می‌دهد حتی آن‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که چنین اعمالی موجب تشدید روحیه‌ی پرخاشگری در آینده نیز می‌گردد. برخی از روانشانسان معتقدند که پرخاشگری کلامی می تواند منجر به کاهش پرخاشگری عملی گردد، آنها می‌گویند این امر باعث خالی شدن عصبانیت می‌گردد اما از سوی دیگر برخی از پژوهش‌ها نشان می‌دهد که کاربرد پرخاشگری کلامی نیز به پرخاشگری عملی نیز می‌انجامد.[67]

کنترل پرخاشگری:

دیدگاه زیست شناختی و غریزی بودن پرخاشگری:

نظریه پردازانی که معتقدند پرخاشگری غریزی و یک ویژگی زیستی انسان است طبعاً با دیدی بدبینانه به امکان کنترل رفتار پرخاشگرانه می‌نگرند فروید هر قدر به سوی پیری می‌رفت و هر چه بیشتر خرابی‌های جنگ جهانی اول را مشاهده می‌کرد نسبت به امکان کنترل پرخاشگری بدبین‌تر می شود و آن را بیشتر غیر قابل اجتناب می‌یافت فرضیه او را در مورد وجود غریزه مرگ، یعنی نوعی تمایل اجباری در بشر برای برگشتن به حالت‌های غیر عادی که همه موجودات زنده از آن‌ها ساخته شده‌اند (هال ولینزی 1986) حاکی از چنین دیدگاه بدبینانه است روانکاوانی که این دیدگاه را پذیرفته‌اند در محدود کردن و کنترل رفتار پرخاشگرانه انسان شانس کمی می‌بیند فروید می‌گوید که احتمالی وجود ندارد که بتوانیم تمایلات پرخاشگرانه انسانی را وا پس برانیم. اما در این زمینه دو پیشنهاد داده است یکی در سطح بین المللی که عبارت است از تشکیل مجموعه‌ای از نیروها که بتواند نیروهای پرخاشگرانه قدرت‌های برزگ را کنترل  ‌کند و دیگری در سطح فردی که رشد فرا خود یعنی وجدان فردی می‌تواند به عنوان عاملی برای محدود کردن تمایلات پرخاشگرانه درونی مفید باشد به گفته‌ کردارشناسان و جامعه شناسان زیستی که معتقدند پرخاشگری ذاتی است و امکان از بین بردن پرخاشگری منتفی است بنابراین وظیفه‌ها عبارت از هدایت کردن پرخاشگری در کانال‌های رفتارهای مورد قبول اجتماعی است توصیه کردارشناسان آن است که حتی الامکان قرینه‌هایی را که در ایجاد رفتار پرخاشگرانه مؤثرند بشناسیم و بدان وسیله این قرینه‌ها را بر کنترل خود در آوریم مثلاً اگر عبارت‌هایی را که سبب خشم دیگران می‌شود بشناسیم و همچنین می توانیم عبارت‌های توهین آمیز را در زبان مشخص ‌کنیم و توصیه کنیم که این عبارت‌ها از سوی مردم در مکالمات به کار نرود.[68]

دیدگاه انگیزشی:

نظریه پردازان انگیزشی می‌گویند که ناکامی یک علت اساسی پرخاشگری است که حالتی از انگیختی یا سائق را در شخص بوجود می آورد که در حضور قرینه‌های مناسب ظاهر می‌شود در نتیجه برای کنترل پرخاشگری باید به راه‌هایی بیندیشیم که می‌توانند ناکامی را کم کنند نظریه پردازان انگیزشی پالایش را به عنوان وسیله‌ای برای کنترل رفتار پرخاشگرانه پیشنهاد کرده‌اند این اصطلاح که در اصل بوسیله فروید عرضه شده است بر آزاد کردن انرژی پرخاشگرانه از طریق شقوق دیگر رفتار اطلاق می‌شود طرفداران دیدگاه انگیزشی معتقدند خیال پردازی راه دیگری برای کاهش دادن پرخاشگری است اگر چه معلوم شده که رفتار پرخاشگرانه منجر به کاهش تخیلات پرخاشگرانه می‌شود اما مشکل مطلوبتر آن یعنی کاهش رفتار پرخاشگرانه بر اثر تخیلات پرخاشگرانه بر اثر تخیلات پرخاشگرانه پشتوانه تحقیقی چندانی نیافته است اما تأیید «پالایش رفتاری» به وسیله تحقیقات بیشتر بوده است، یعنی اینکه یافتن فرصت ابراز پرخاشگری به هنگام ناکامی‌ها رفتار پرخاشگرانه بعدی را کم می‌کند. (کونچ نی 1975). امام پالایش رفتاری کل پرخاشگری را کنترل نمی‌کند، بلکه از پرخاشگری بعدی به قیمت پرخاشگری فعلی جلوگیری می‌کند.[69]

دیدگاه یادگیری اجتماعی:

نظریه پردازان یادگیری اجتماعی در مورد امکان کنترل پرخاشگری نسبت به بقیه دیدگاه‌ها خوشبین ترند. چون اینان معتقدند که عوامل محیطی اکتساب و نگهداری رفتارهای پرخاشگرا نه را کنترل می‌کنند. به نظر آن‌ها تغییرات مناسب در موقعیت‌های محیطی و از بین بردن زمینه‌های موجد پرخاشگری می‌توانند باعث کاهش در پرخاشگری و خشونت شوند. در یک آزمایش که این تأثیر نشان داده می‌شد گروهی دانش آموز یک آزمودنی را که به یک قربانی شوک وارد می‌کرد، تماشا می‌کردند تا نوبت خود آن‌ها برسد و سرانجام دانش آموزانی که سرمشق پرخاشگرانه را مشاهده کرده بودند در مقایسه با گروهی که سرمشق نداشتند به آزمودنی شوک‌های بیشتری وارد کردند از سوی دیگر دانش آموزانی که شاهد یک الگوی غیر پرخاشگر بودند پرخاشگری کمتری نشان دادند (بارون و پرکنیز 1971).[70]

کنترل پرخاشگری در محیط خانواده:

1- صمیمیت:

صمیمت در خانواده امری لازم و ضروری است زیرا سهم مهمی در کاهش خشونت در خانواده دارد بسیاری از رفتارهای خشونت آمیز به این دلیل است که صمیمت بین طرفین وجود ندارد، صمیمیت هنگامی افزایش می‌یابد که افراد خانواده در امور زندگی با یکدیگر مشارکت داشته باشند. هم چنین اعتماد و اطمینان در مشارکت بین اعضای خانواده باعث صمیمت می‌شود.[71]

2- تأمل و سکوت:

یکی از بهترین راه‌های کنترل رفتار خویش در مواقعی است که یکی از اعضای خانواده به تحریک دیگری بپردازد. بهترین شگرد در این هنگام آن است که دیگران سکوت اختیار کنند تا آن فرد هم آرامش پیدا کند.

3- تخلیه:

یعنی اینکه به طور مستقیم جواب خشونت را ندهیم. تحقیقات جدید نشان داده که پرخاشگری ملاکی، حتی و فیزیکی علاوه بر اینکه خشم را کاهش نمی‌دهد باعث افزایش آن نیز می‌شود.

4- مدل پرخاشگری غیر پرخاگشرانه «قدم زدن و ...»

تحقیقات نشان داده که افراد عادی که پرخاشگری خود را بدون رفتار پرخاشگرانه بروز داده‌اند بعد از این کار سطح کمتری از پرخاشگری را داشته‌اند.

5- تنبیه:

در طول تاریخ یکی از وسایل اجتماعی برای کم کردم میزان خشونت تنبیه بوده است که توسط آن جلوی تجاوز، خشونت و دیگر رفتارهای پرخاشگرانه را می‌گرفتند. ولی در حال حاضر علما معتقدند که تنبیه به طور موقت جلوی خشونت را می‌گیرد و بر عکس در طولانی مدت به طور مستقیم باعث تقویت آن می‌شود در حال حاظر تنبیه بدنی از طرف سازمان بهداشت جهانی ممنوع شده است.[72]

6- صحبت کردن در مورد مشکل:

بهترین روش برای کاهش پرخاشگری صحبت کردن در مورد آن است این تکنیک به طور عملی به دو صورت عملی ممکن است ولی اینکه در لحظه‌ای که پرخاشگری به حد اعلای خود می‌رسد یکی از طرفین سکوت اختیار کند و سعی کند قایله را ختم کند ولی بعد از اینکه طرفین آرام شدند و مدتی نیز گذشت با خونسردی مطالب را در میان می‌گذارند و آن را حل و فصل می‌نمایند.[73]

درمان پرخاشگری: پالایش روانی

فروید معتقد بود که اگر انسان برای ابراز پرخاشگری اجازه نیابد، نیروی پرخاشگرانه انباشته شده و سرانجام به شکل خشونت مفرط یا بیماری روانی ظاهر می‌شود. شواهد موجود دلالت بر آن دارد که تعارض در رابطه با پرخاشگری می‌تواند منجر به حالت تنش هیجانی شدید در انسان گردد. سه شیوه برای پالایش نیروی پرخاشگرانه وجود دارد:

1. صرف آن در فعالیت‌های بدنی از قبیل بازی‌های ورزشی، جست و خیز، مشت زدن به کیسه بکس و غیره.

2. اشتغال به پرخاشگری خیالی و غیر مخرب.

3. اعمال پرخاشگری مستقیم حمله به ناکام کننده، صدمه زدن به او، ناراحت کردن او، ناسزا گفتن به او ... .

روش اول یعنی اشتغال به رفتارهای پرخاشگرانه مؤثر است و روانکاوان بر آن تأکید بسیار گذاشته‌اند مثلاً روان شناسان برجسته ویلیام منینجر اظهار داشته است که بازی‌های رقابت آمیز خیلی رضایت بخش برای سائق پرخاشگری هستند. در روش دوم پرخاشگری خیالی به هیچ کسی آسیب نمی رسد. در پرخاشگری مستقیم مثلاً آسیب رساندن به دیگری، احساسات منفی پرخاشگر را نسبت به قربانی افزایش می‌دهد و در نتیجه ممکن است منجر به پرخاشگری بیشتر شود. خلاصه اینکه ابراز پرخاشگری به صورت خیالپردازی ظاهراً خشم و ناکامی را تا اندازه‌ای تشکیل می‌دهد و برای مردم احساس آرامش پدید می‌آورد.[74]


بحث و نتیجه گیری:

یکی از وسیله‌های دفاعی ناپسند و سنجیده که بسیاری از افراد غالباً در کاربرد آن یک لحظه‌ تأمل نمی‌کنند پرخاشگری است جنگ به طور کلی نمونه‌ی بازر آن است. این پدیده به ناکامی و ناتوانی فکری فرد یا افراد رابطه‌ای مستقیم دارد در واقع پرخاشگری وسیله‌ای کودکانه و گاهی بسیار خطرناک و زیان‌بار است و به جای اینکه مشکل را حل کند و از فشار و ناراحتی فرد بکاهد برایش دردسر و رنج تازه‌ای فراهم می‌آورد. سعدی شاعر بلند پایه‌ی شعر فارسی چه نیکو سروده است:

دو عاقل را نباشد کــــین و پیکار   نه دانا می‌ستیزد بـا سبکبــار

اگر نادان به وحشت سخت گوید     خردمنش به نرمی دل بجوید

اگــر هر دو جانـــب جاهلانند        اگر زنجیر باشـــد بگسلانند[75]

در نتیجه که پرخاشگری یک رفتار مطلوب در مسیر رشد طبیعی کودک است ولی اگر تحت کنترل صحیح نباشد می‌تواند به صورت هیجانِ از هم پاشیده‌ای در آید، پرخاشگری بیش از حد طبیعی نمایانگر آن است که کودک در یادگیری رفتارهای مطلوب در مواجهه با محرک‌هایی که خشم او را بر می‌انگیزد شکست خورده است صاحبنظران معتقدند که پرخاشگری ممکن است:

1) یا از ناکامی های بنیادی ناشی گردد.    2) یا به علت وجود مدل‌های پرخاشگرانه در کودکان بوجود آید. هر اندازه والدین در خانه پرخاشگرانه‌تر عمل کنند فرزندان آنان بیشتر پرخاشگر خواهند بود، تحقیقات نشان می‌دهد که پرخاشگری در خانواده‌های سختگیر که تنبیه بدنی را در تربیت کودکان ضروری می‌دانند بیشتر دیده می‌شود.[76]


منابع و مآخذ:

1- اتکینسون، ریتا آل و همکاران. زمینه روانشناسی هیلگارد، ترجمه‌ی: محمد تقی براهنی و همکاران. تهران انتشارات رشد، 1378.

2- اسماعیلی، علی و همکاران. روان شناسی اجتماعی. تهران: انتشارات شلاک، 1385.

3. افروز، غلامعلی. اختلالات رفتاری رایج در کودکان. تهران:‌ انتشارات جهاد دانشگاهی.

4- اکبری، ابوالقاسم. مشکلات نوجوانی و جوانی. تهران: نشر ساوالان، 1381.

5- اورنسون، الیوت. روان شناسی اجتماعی، ترجمه: حسین شکر کن. تهران: انتشارات رشد، 1379.

6- بدار، لوک و همکاران. روان شناسی اجتماعی، ترجمه: حمزه گنجی. تهران. نشر ساوالان، بهار 1380.

7- برکوویتز، لئونارد. روان شناسی اجتماعی، ترجمه: محمد حسین فرجاد، عباس محمدی اصل، تهران: انتشارات اساطیر: 1372.

8- پارسا،‌ محمد. زمینه‌ی روانشناسی (روان شناسی عمومی). تهران: انتشارات بعثت، 1385.

9- پریور،‌ علی. خانواده و شادکامی. تهران: انتشارات فجر، 1336.

10- خویشاوندی، د. پرخاشگری انسان. تهران: نشر و پخش کتاب، بی‌تا.

11- راس،‌ آلن  اُ. اختلالات روانی کودکان، ترجمه: امیر هوشنگ مهریار. تهران، ___، بی‌تا.

12- راس، آلن اُ. روانشناسی شخصیت، ترجمه: سیاوش جمالفر. تهران. مؤسسه انتشارات بعثت، 1373.

13- رحمتی، محمد صادق. روان شناسی اجتماعی معاصر. قم: انتشارات سینا، 1371.

14- ستوده، هدایت الله. روان شناسی اجتماعی. تهران: انتشارات آوای نور، 1378.

15- ستوده، هدایت الله. درآمدی بر روان شناسی اجتماعی. ___، بی‌تا.

16. شیری بابایی، سودابه. پرخاشگری و رابطه‌ی آن بر شخصیت دانش آموزان، 1379.

17- فرانکن، رابرت ای. انگیزش و هیجان، ترجمه: حسن شمس اسفند آباد. تهران. نشر نی، 1384.

18- فرجاد، محمد حسین. مشکلات و اختلالات روانی رفتاری خانواده. تهران: انتشارات بدر، 1374.

19. قائمی، علی. خانواده و کودکان دشوار. تهران: انتشارات امیری، 1369.

20. قائمی، علی. شناخت، هدایت و تربیت نوجوانان و جوانان تهران: انتشارات ا میری، 1364.

21. گلاس، جودا. مشکلات رفتاری کودکان، ترجمه: مهشید یاسائی. تهران. نشر مرکز، 1374.

22- لطف آبادی، حسین. روانشناسی رشد 2. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت) 1380.

23. ماسن، هنری و همکاران. رشد و شخصت کودک، ترجمه: مهشید یاسائی، تهران: کتاب ماد، 1368.

24. نلسون، ریتا ویکس و همکاران. اختلال‌های رفتاری کودکان، ترجمه:‌محمد تقی منشی طوسی. مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، ....

25. نوابی نژاد، شکوه. رفتارهای بهنجار و نابهنجار کودکان و نوجوانان و راه‌های پیشگیری و درمان نا بهنجاری‌ها. تهران: ا نتشارات انجمن اولیاء و مربیان، 1387.



1- سودابه شیری بابایی، پرخاشگری و رابطه‌ی آن بر شخصیت دانش آموزان، 1379.

2- لئونارد برووتیز، روانشناسی اجتماعی (تهران: انتشارات اساطیر، 1372)، ص 423.

1- آلن اُراس، روانشناسی شخصیت (تهران: مؤسسه انتشارات بعثت، 1373)، ص 330.

1- هنری ماسن و همکاران، رشد و شخصیت کودک (تهران: کتاب ماد، 1386)، صص 519- 518.

1- هنری ماسن و همکاران، رشد و شخصیت کودک (تهران: کتاب ماد، 1386)، ص 521.

1- علی قائمی، خانواده و کودکان دشوار (تهران: انتشارات امیری، 1369)، ص 284.

1- آلن اُراس، اختلالات روانی کودکان (تهران: _______ )، ص 207.

1- آلن اُراس، اختلالات روانی کودکان (تهران:__________ )، ص 209.

2- هنری ماسن و همکاران، رشد و شخصیت کودک (تهران: کتاب ماد، 1386)، ص 429.

1- ریتا آل اتکینسون و همکاران، زمینه‌ی روانشناسی هیلگارد (تهران: انتشارات رشد، 1378)، ص 744.

1- آلن اُراس، اختلالات روانی کودکان (تهران:_____________ ) ص 206.

1-  هنری ماسن و همکاران، رشد و شخصیت کودک (تهران: کتاب ماد، 1386)، ص 521.

1- همان، ص 523.

1- همان، ص 524.

1- علی قائمی، خانواده و کودکان دشوار (تهران: انتشارات امیری، 1399) ص 287.

1- علی قائمی، خانواده و کودکان دشوار (تهران: انتشارات امیری، 1369) ص 289.

1- علی قائمی، شناخت هدایت و تربیت نوجوانان و جوانان (تهران: انتشارات امیری، 1346) ص 71.

2- محمدصادق رحمتی، روانشناسی اجتماعی معاصر (قم: انتشارات سینا، 1371) ص 56.

1- لوک بدار و همکاران، روان شناسی اجتماعی (تهران: نشر ساوالان، 1380)، 232.

1- لوک بدار و همکاران، روان شناسی اجتماعی (تهران: نشر ساوالان، 1380) ص 232.

1- رابرت ای فرانکن، انگیزش و هیجان (تهران: نشر نی، 1384) ص 354.

1- همان، ص 355.

2- رابرت ای فرانکن، انگیزش و هیجان (تهران: نشر نی، 1384)، ص 357.

1- علی اسماعیلی و همکاران، روان شناسی اجتماعی (تهران: انتشارات شاک، 1385) ص 120.

2- همان، ص 121.

1- محمد صادق رحمتی، روان‌شناسی اجتماعی معاصر (قم:‌ انتشارات سینا، 1371)، ص 580.

1- محمد صادق رحمتی، روان‌شناسی اجتماعی معاصر، (قم:‌ انتشارات سینا، 1371) ص 590.

2- الیوت اورنسون، روانشناسی اجتماعی (تهران: انتشارات رشد، 1379) ص 290.

1- همان، ص 292.

1- الیوت اورنسون، روان شناس اجتماعی (تهران: انتشارات رشد، 1379) ص 293.

1- محمد حسین فرجاد، مشکلات و اختلالات روانی رفتاری خانواده (تهران: انتشارات بدر، 1374) ص 168.

1- محمد حسین فرجاد، مشکلات و اختلالات روانی رفتاری خانواده (تهران: انتشارات بدر، 1374)، ص 169.

2- هدایت الله ستوده، درآمدی بر روان شناسی اجتماعی (_______________)، ص 219.

1- همان، ص 22.

1-  هدایت الله ستوده، درآمدی بر روان شناسی اجتماعی (______________ ) ص 221.

1- همان، ص 222.

1- هدایت الله ستوده، درآمدی بر روانشناسی اجتماعی (_______________ ) ص 223.

2- رابرت لی فرانکن، انگیزش و هیجان (تهران: نشر نی، 1384)، ص 369.

1- همان، ص 370.

1- رابرت ای فرانکن، انگیزش و هیجان (تهران: نشر نی، 1384) ص 372.

1- همان، ص 387.

1- رابرت ای فرانکن، انگیزش و هیجان (تهران: نشر نی، 1384)، ص 388.

2- هدایت الله ستوده، درآمدی بر روانشناسی اجتماعی (_____________ ) ص 218.

1- علی اسماعیلی و همکاران، روان شناسی اجتماعی (تهران: انتشارات شلاک، 1385) ص 132.

2- هدایت الله ستوده، درآمدی بر روان شناسی اجتماعی (­­­­­­______________) ص 219.

1- هدایت الله ستوده، درآمدی بر روان شناسی اجتماعی (_____________) ص 219.

1- الیوت اورنسون، روان شناسی اجتماعی‌(تهران: انتشارات رشد، 1379)، ص 169.

2- رابرت انی فرانکن، انگیزش و هیجان (تهران:‌نشر نی، 1384)، ص 372.

1- هدایت الله ستوده، روان شناسی اجتماعی (تهران: انتشارات آوای نور، 1378) ص228.

2- همان، ص 227.

1- خویشاوندی، پرخاشگری انسان (تهران: نشر و پخش کتاب) ص 370.

2- همان، ص 370.

3- محمد حسن فرجان، مشکلات و اختلال‌های روانی رفتاری در خانواده (تهران: انتشارات بدر، 1374) ص 161.

1- غلامعلی افروز، اختلالات رفتاری رایج در کودکان (تهران:‌ انتشارات جهاد دانشگاهی،   ) ص 66.

2- خویشاوندی، پرخاشگری انسان (تهران: نشر و پخش کتاب) ص 10.

1- الیوت اورنسون، روان شناس اجتماعی (تهران: انتشارات رشد، 1379) ص 183.

2- همان، ص 12.

1- همان، ص 184.

2- حسین لطف آبادی، روان شناسی رشد 2 (تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها‌ «سمت»، 1380)، ص 176.

3- همان، ص 177.

1- الیوت اورنسون، روان شناسی اجتماعی (انتشارات رشد، 1379) ص 185.

1- همان، ص 186.

2- محمد حسین فرجاد، مشکلات و اختلالت روانی رفتاری خانواده (تهران: انتشارات بدر، 1374) ص 169.

1- الیوت اورنسون، روان شناسی اجتماعی (تهران: انتشارات رشد، 1379) ص 188.

1- همان، ص 192.

1- جودا گلاس، مشکلات رفتاری کودکان (نشر مرکز، 1374) ص 66.

2- محمد حسین فرجاد، مشکلات و اختلال‌های روانی رفتاری خانواده (تهران: انتشارات بدر، 1374) ص 171.

1- هدایت الله ستوده، درآمدی بر روان شناسی اجتماعی (______________) ص 283.

2- همان، ص 284.

1- هدایت الله ستوده، درآمدی بر روان شناسی اجتماعی (______________)، ص 287.

2- ابوالقاسم اکبری، مشکلات نوجوانی و جوانی (تهران: انتشارات ساوالان، 1381) ص   .

1- همان، ص 157.

1- همان، ص159.

1- الیوت اورنسون، روان شناسی اجتماعی (تهران: انتشارت رشد، 1379)، ص 178.

1- محمد پارسا، زمینه‌ی روانشناسی (روانشناسی عمومی) (تهران: انتشارات بعثت، 1375)، ص 244.

2- شکوه نوابی نژاد، رفتارهای بهنجار و نابهنجار کودکان و نوجوانان (تهران: انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، 1387)، ص 135.

نظرات 1 + ارسال نظر
sara جمعه 1 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:24 ب.ظ http://sarajahani.blogfa.com

ممنون از مطلب عالی و کاملتون استفاده کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد